کتاب « حضور در صحنهی زندگی» (2010) به بازتاب ارزشها و اصولی میپردازد که ویلیام گیتس (پدر بیل گیتس) در سراسر زندگی خود، از دوران کودکی در زمان رکود اقتصادی بزرگ تا همکاری با رهبران جهان به عنوان رئیس مشترک بنیاد بیل و ملیندا گیتس، به آنها پایبند بوده است. گیتس با مرور لحظات کلیدی زندگی خود، درسهای ماندگار در زمینهی کار گروهی، سختکوشی و اجتماع را با ما در میان میگذارد و در عین حال، به تأثیر خانواده، به خصوص پسرش، بیل گیتس، بر زندگیاش میپردازد.
ویلیام گیتس، وکیل و نیکوکاری سرشناس بود که بیش از هر چیز به خاطر تأسیس مشترک شرکت حقوقی «پرستون گیتس و الیس» و نقش مهمی که در شکلدهی بنیاد بیل و ملیندا گیتس ایفا کرد، شناخته میشود. فعالیت حرفهای او شامل دههها خدمات حقوقی و وکالت، از جمله فعالیت در حوزههای سیاستگذاری عمومی و آموزش، بود. ویلیام گیتس همچنین در طرحهای مختلف خدمات اجتماعی مشارکت فعالی داشت و سهمی ارزنده در حوزهی نیکوکاری جهانی ایفا کرد.
درسهایی ارزشمند دربارهی شجاعت، همدلی و مشارکت اجتماعی را یاد بگیرید.
عمل سادهی حضور داشتن میتواند نه تنها زندگی شما، بلکه زندگی اطرافیانتان را نیز متحول کند. با پذیرفتن هر لحظه و پرورش ارتباطاتی صادقانه، کم کم متوجه میشوید که اعمال روزمرهی شما قدرت ایجاد تغییرات شگرف در جهان را دارند. در این کتاب، با تعدادی از لحظات مهم زندگی ویلیام گیتس همراه خواهید شد. از دوران کودکی او در شهری کوچک در بحبوحهی رکود بزرگ اقتصادی گرفته تا نقش تأثیرگذار او در نیکوکاری جهانی، داستانهای او قدرت فوقالعادهی حضور داشتن و ابراز عقیده را به تصویر میکشند. از طریق این تجربیات، با درسهایی ارزشمند دربارهی جامعه، شجاعت و همدلی آشنا خواهید شد که میتوانند الهامبخش شما برای تعامل عمیقتر با سفر زندگی خودتان و جهان اطرافتان باشند.
ویلیام گیتس در شهر برمرتون ایالت واشنگتن که شهری کوچک و صمیمی بود، دوران کودکی خود را در شرایط سخت رکود بزرگ اقتصادی سپری کرد. او در همان سالهای ابتدایی زندگی خود، تاثیر شگرف «حضور» را به خوبی درک کرد. والدین او افرادی نبودند که به دنبال شهرت یا کسب افتخارات بزرگ باشند؛ آنها انسانهایی متواضع بودند که به قدرت خاموش جامعه و تعهد ایمان داشتند. پدرش به یکی از ستونهای اصلی شهر تبدیل شد و هر زمان که برای ساخت پارکی جدید یا کمک به همسایهای که با مشکلات جدی مواجه شده بود، نیاز به کمک مالی بود، او اولین نفری بود که اعلام آمادگی میکرد. مادرش نیز به همان اندازه متعهد بود و بدون هیچ چشمداشتی در رویدادهای محلی شرکت میکرد. آنها با هم به گیتس جوان آموختند که حضور داشتن و مشارکت نه تنها یک وظیفه است، بلکه نوعی سبک زندگی محسوب میشود.
با ورود گیتس به دوران نوجوانی، عضویت در گروه پیشاهنگی به بستری دیگر برای تقویت مفهوم فداکاری تبدیل شد. گیتس تحت تعلیم مربی پیشاهنگی خود، دورم برامن، به طور مستقیم مفهوم رهبری از طریق الگو بودن را تجربه کرد. دورم تنها به آموزش مهارتهای اردو زدن یا بقا به آنها نمیپرداخت؛ او در تلاش بود تا ارزشهای پشتکار و کار گروهی را در وجود آنها نهادینه کند.
یک تابستان، دورم گروه را برای انجام یک پروژهی بلندپروازانه بسیج کرد: ساخت یک کلبهی چوبی در کمپ تاهویا. در طول 3 تابستان، گیتس و دیگر پیشاهنگان به طور خستگیناپذیر تلاش کردند، زمین را پاکسازی کردند، درختان را قطع کردند و کلبه را از پایه ساختند. کار فیزیکی بسیار زیاد بود، اما حس موفقیت نیز به همان اندازه زیاد بود. آنها از طریق عرق ریختن و هدف مشترک، چیزی بیش از یک سازه ساختند؛ آنها پیوندهای ماندگار ایجاد کردند و یاد گرفتند که تلاش جمعی میتواند چیزی پایدار خلق کند.
جنگ جهانی دوم، چالشهایی در ابعاد جهانی را پیش روی گیتس قرار داد. او پس از پیوستن به ارتش، خود را در میان مردانی از اقشار مختلف جامعه یافت که هر کدام با سختیهای آموزش نظامی دست و پنجه نرم میکردند. تمرینهای سخت و طاقتفرسا و نظم آهنین، آنها را از نظر جسمی و روحی به چالش میکشید. با این وجود، در میان خستگی و عدم قطعیت، دوستیهای عمیق و قوی شکل گرفت. این روابط از سختیهای مشترک و اتکا به یکدیگر سرچشمه میگرفت. آنها چه در حین رژه رفتن در زیر آفتاب سوزان و چه در حین عبور از موانع در زیر باران شدید، به این درک رسیدند که بقای آنها اغلب به فردی که در کنارشان است، وابسته است. این تجربه برای گیتس، درک عمیقتری از مفهوم حضور به ارمغان آورد. او فهمید که حضور داشتن به معنای آمادگی کامل و حاضر بودن برای حمایت از دیگران در هر شرایطی است.
پس از پایان جنگ، گیتس به زندگی عادی بازگشت و تابستانها را در فروشگاه مبلمان پدرش مشغول به کار شد. روزها طولانی و کار طاقتفرسا بود؛ جابجایی مبلمان سنگین به هیچ عنوان کاری جذاب نبود. با این حال، او شاهد غرور وصفناپذیر پدرش در هر مرحله از تحویل کالا و در هر تعامل با مشتریان بود. این کار فقط جابجایی وسایل از نقطهای به نقطهی دیگر نبود؛ بلکه در واقع به ارمغان آوردن آسایش به خانههای مردم بود. این موضوع باعث شد تا گیتس به ارزش کار سخت و اهمیت احساس غرور از انجام حتی سادهترین کارها پی ببرد.
در تمام این مراحل زندگی – چه در کنار خانواده، چه در گروه پیشاهنگی و چه در ارتش – حضور داشتن اهمیت بسیاری داشت. حضور داشتن، اصل اساسی در شیوهی زندگی گیتس بود.