کتاب چهار اصل اجرای استراتژی (2012) راهنمایی برای مدیران است و به آنها نشان میدهد چگونه اهداف استراتژیک خود را با ترغیب کارکنان خود به رفتار متفاوت اجرا کنند. با خواندن این کتاب شما با معرفی چهار روش اجرایی، میتوانید به انگیزه تیم خود برای دستیابی به اهداف گستردهتر شرکتتان کمک کنید.
کریس مکچسنی و جیمهالینگ، مدیران فرانکلین کووی (FranklinCovey) هستند، شرکتی که به افراد و مشاغل کمک میکند تا عملکرد خود را بهبود بخشند.
شان کاوی نویسنده، سخنران و مدیر انتشارات است و بر مدیریت زمان و رهبری تجاری متمرکز است.
در آغاز هر سال، بسیاری از ما تصمیمهای جسورآنهای برای تغییر زندگی خود میگیریم. در باشگاه ثبت نام میکنیم و تصمیم میگیریم تا تابستان، شکم خود را تخت کرده باشیم. اما تابستان فرا میرسد و ما به اندازه بهار اضافه وزن داریم. چرا این طور میسود؟ چون ما عموما در هنگام اجرا شکست میخوریم.
همین امر در مورد شرکتها نیز صادق است. توانایی تغییر، چیزی است که باعث موفقیت شرکتها میشود، اما تغییر نیاز به اجرا دارد.
پس چگونه این کار را انجام بدهیم؟
همان طور که در این خلاصه کتاب میخوانید، چهار اصل وجود دارد که باید سعی کنید آنها را دنبال کنید تا عملکرد خود را بهبود ببخشید و به اهداف خود برسید. ما در مورد فریاد زدن بر سر کارمندان یا اعمال سختگیریهای شدید صحبت نمیکنیم.
اگر یاد بگیرید که این اصول را در شرکت خود بگنجانید، مشخص میشود که مهمترین اهداف شما واقعا چیست و در یکی از سخت ترین چیزها موفق خواهید شد: تغییر رفتار افراد.
تغییر خوب است، به خصوص از نظر تجاری. چرا؟
اینطور به قضیه نگاه کنید: اگر همیشه در حال پیشرفت نیستید، در حال ایجاد فرصت برای رقیبان خود هستید. البته این کار یک چالش بزرگ است.
توجه داشته باشید حتی اگر استراتژیهای احتمالی رشد، نامحدود باشند، باز هم تنها دو راه برای اجرای آن استراتژیها وجود دارد: با دستور یا با تغییر رفتار انسان.
البته، اقدامات ضربتی برای مدیران آسان است. تنها کاری که باید بکنند این است که یک برگه را امضا کنند و بعد یک نفر در یک جایی، بقیه کار را انجام دهد.
اما این اقدامات معمولا فقط یک مسکن کوتاه مدت هستند.
از سوی دیگر، تغییر پایدار مستلزم تغییر رفتار افراد است. اینجاست که اکثر مدیران کم میآورند که البته خیلی هم جای تعجب هم ندارد.
هرکسی که سیگار را ترک کرده یا رژیم گرفته، با این گزاره موافق است: تغییر کردن سخت است.
این موارد مثالهایی برای تغییر فردی هستند. تغییر دیگران از این هم سخت تر هست!
به هر حال، کارمندان شما ممکن است هدف شرکت را درک نکنند یا درک روشنی نداشته باشند از اینکه چگونه تغییر رفتارشان میتواند برای رسیدن به آن هدف کمک کننده باشد. یا اصلا شاید ممکن است برایشان کوچکترین اهمیتی هم نداشته باشد.
در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که راه حلهای آسانی برای این مشکلات وجود دارد. و به این فکر کنید که میتوانید توضیحات مفصلی از اهداف شرکت ارائه دهید، در مورد مسئولیتهای هر یک از اعضای تیم دقیق باشید و هرکسی را که اهمیتی نمیدهد اخراج کنید. اما باید بدانید مشکل بسیار پیچیدهتر است.
نویسندگان این کتاب، نام این مشکلات و تصمیمات را گردباد مینامند (اصطلاحی که برای توصیف کارهای روزانهای که وقت شما را میگیرد و انرژی خلاقانه شما را تخلیه میکند).
گردباد، بزرگترین دشمن تغییر است. تصور کنید یک ساعت زمان صرف کردهاید تا یک نفر را متقاعد کنید که تغییرات خاصی اعمال کند. همزمان، ده مورد کاری وجود دارد که باید در اسرع وقت به آنها رسیدگی شود.
هرچند دشوار است، اما با کنار گذاشتن گردباد میتوانید به اهداف استراتژیک اصلی خود برسید.
کنار گذاشتن گردبادها به شما کمک میکند تا بر چهار اصل اجرای استراتژی تسلط پیدا کرده و انجام کارهایتان را آسان کنید.
در ادامه این چهار اصل را توضیح خواهیم داد.