کتاب ذهن توسعه یافته (2021) به بررسی قدرت تفکر خارج از محدودیتهای مغز میپردازد. این کتاب نشان میدهد که راه دستیابی به هوش بیشتر، درون جمجمه محبوس نیست، بلکه مسیری است که از طریق بدن، محیط و روابط شما با دیگران میگذرد.
آنی مورفی پال یک نویسنده علمی برجسته و همکار ثابت مجله نیویورک تایمز و «ساینتیفیک امریکن» (Scientific American) است. او قبلا کتابهای «خاستگاهها» و «فرقه شخصیت» را نوشته است. سخنرانی «تد» (Ted) او در مورد ماهیت هوش، ۲.۶ میلیون بار دیده شده.
در سال ۱۹۹۸، دو پژوهشگر مقالهای منتشر کردند با عنوان «ذهن توسعهیافته».
این مقاله با پرسشی به ظاهر ساده آغاز میشد: «مرز ذهن و دنیای بیرون از آن کجاست؟»
اگر پاسخ فوری شما چیزی شبیه به این باشد که «ذهن من چیزی درون سرم، درون مغزم و جهان است»، شما تنها کسی نیستید که این پاسخ را میدهد. بسیاری از فلاسفه، عصبشناسان و روانشناسان نیز همین نظر را دارند.
اما نویسندگان آن مقاله (فیلسوف اندی کلارک و دانشمند شناختی دیوید چالمرز) با شما موافق نخواهند بود. آنها استدلال کردند که شناخت انسان به طور فزایندهای با فناوری در هم تنیده شده است.
چیزهایی مانند رایانهها تنها ابزارهایی نیستند که ذهن ما از آنها استفاده میکند. این ابزارها به بخشی جداییناپذیر از ذهن ما و نحوه تفکر ما تبدیل شدهاند.
البته مقاله به همین جا ختم نمیشد. این مقاله همچنین بررسی میکرد که چگونه ذهن از طریق بدن، محیط و روابط اجتماعی ما توسعه پیدا میکند.
این استدلالها جرقه بحثی پرشور میان فیلسوفان، عصبشناسان و روانشناسان را کلید زد.
از آن زمان، نظریهی ذهن توسعه یافته راه خود را به حوزههای مختلف باز کرد و پژوهشهای زیادی در این زمینه انجام شد که آن را تایید میکرد.
در این خلاصه از کتاب «ذهن توسعه یافته» اثر آنی مورفی پال، شما با برخی از این تحقیقات و همچنین در مورد ذهن انسان و چگونگی انجام بهترین شیوه تفکر، آشنا خواهید شد.
در پایان امیدواریم شما، هم ذهن خودتان و هم ذهن دیگران را از دیدگاهی جدید ببینید.
چگونه بدن ما به ما در تصمیمگیری بهتر کمک میکند؟
بدن ما مخزنی از دانش ناخودآگاه است که با استفاده از احساساتمان میتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم. تصور کنید در تالار معاملات وال استریت هستید، جایی که افراد مثل زنبور عسل در میان مانیتورها پرسه میزنند و با تلفنهای متعدد، دیوانهوار دستورات فروش را فریاد میزنند. فضایی پر از سر و صدا و تنش که برای مغز انسان بسیار چالشبرانگیز است.
در این میان، مردی به نام جان کوتس حضور دارد که سالها به عنوان معاملهگر فعالیت کرده است. او در طول این سالها به نکتهای جالب توجه کرده بود: به نظر نمیرسید معاملهگرانی که بیشترین پول را به جیب میزنند، همانهایی باشند که تحلیلهای دقیق انجام میدهند یا ریز به ریز دادهها را بررسی میکنند. بهترین معاملهگران، باسوادترینها یا حتی کسانی که بهترین ایدهها را دارند، نیستند. بلکه موفقترین معاملهگران کسانی هستند که در لحظات حساس، میتوانند به ندای درونشان گوش دهند.
کوتس که با مدرک دکترای ریاضی از کمبریج وارد وال استریت شده بود (و البته در زمینه بررسی و تحلیل دادههای پیچیده مهارت داشت) این موضوع را در معاملات خود نیز مشاهده کرد. بارها اتفاق افتاده بود که معاملهای که روی کاغذ عالی به نظر میرسید و با استدلال و منطق به درستی اجرا شده بود با شکست سختی روبرو میشد.
هیچ دلیل منطقی برای این موضوع وجود نداشت.
برخی مواقع این موضوع عجیبتر هم میشد، او ناگهان احساسی خاص یا نوعی نقص لحظهای در ذهنش را تجربه میکرد که به قول خودش، “مسیر دیگری به آینده” را به او نشان میداد. او گاهی اوقات حتی برخلاف قضاوت منطقیش، از این حس درونی پیروی میکرد و اغلب نتیجه خوبی میگرفت. انگار بدن او یک قدم جلوتر از او بود و تنها کاری که باید انجام میداد، گوش دادن بود.
در نهایت، کوتس به قدری مجذوب این پدیده شد که تصمیم گرفت وال استریت را ترک کند و برای تبدیل شدن به یک فیزیولوژیست و عصبشناس به کمبریج بازگردد. از آن زمان تاکنون، او تحقیقاتی انجام داده که نشان میدهد مشاهداتش در تالار معاملات وال استریت درست بوده: هماهنگ بودن با بدن، میتواند شما را باهوشتر کند.
خلاصه این بررسیهای علمی بدین صورت شد:
احساسات ما همیشه فعال هستند و دریایی از اطلاعات را دریافت میکنند که هرگز به طور کامل به ضمیر ناخودآگاه ما نمیرسند. اما این به این معنا نیست که این اطلاعات از بین میروند. مغز ما این اطلاعات را به طور ناخودآگاه پردازش میکند و هنگامی که ذهن ناخودآگاه ما الگوهایی را در این اطلاعات تشخیص میدهد، بدن ما از طریق احساساتی که در اندامها، استخوانها و عضلاتمان ایجاد میشود، به ما هشدار میدهد. اگر به این سیگنالها توجه کنیم، ممکن است تشخیص یک الگو در اطرافمان با کمی تندتر شدن ضربان قلب یا احساس پیچشی در معده همراه باشد.
این فرآیند فیزیکی و ناخودآگاه، “شناخت تجسم یافته” (embodied cognition) نامیده میشود و توجه ما به آن “درونآگاهی” (interoception) نام دارد.
در سال ۲۰۱۶، کوتس دریافت که موفقیت معاملهگران ارتباط نزدیکی با توانایی آنها در تشخیص دقیق ضربان قلب خود دارد. به عبارت دیگر، معاملهگرانی که نسبت به سیگنالهای دریافتی از بدن خود حساسیت بیشتری داشتند، در مقایسه با همکاران کمحساستر خود، درآمد بیشتری کسب میکردند. در تالار معاملات، جایی که فرصتها در کسری از ثانیه ناپدید میشوند، دسترسی به این “شناخت تجسم یافته” به آنها برتری میداد.
“درونآگاهی” فقط در معاملات سهام مفید نیست. این حس میتواند در بسیاری از زمینههای دیگر نیز به شما مزیت دهد. خبر خوب این است که میتوانید به راحتی این مهارت را تمرین کنید و در آن پیشرفت کنید. یکی از راههای ساده و فوقالعاده مؤثر برای انجام این کار، تمرینی به نام “اسکن بدن با ذهنآگاهی” (mindfulness body scan) است.
ایده ساده است. شما در جایی آرام مینشینید، چشمان خود را میبندید و چند نفس عمیق میکشید. سپس بهآرامی آگاهی خود را بر روی بدن خود متمرکز میکنید؛ یک قسمت بدن در هر بار، از نوک انگشتان پا تا بالای سر، و هرگونه احساسی را که در طول مسیر تجربه میکنید، مورد توجه قرار میدهید.