کتاب گلوله برفی (2008) نگاهی عمیق به زندگی یکی از جذاب ترین مردان آمریکا، وارن بافت، میاندازد. چگونه این مرد خجالتی و دست و پا چلفتی اولین میلیون دلار خود را به دست آورد و چگونه با پیروی از چند قانون ساده توانست ثروتمندترین مرد جهان شود. وارن بافت یکی از آن افرادی است که به نظر میرسد قدرتی جادویی دارد. گویا او از برخی اسرار کیهان آگاه است. اسراری که هیچ کس دیگری از آن مطلع نیست.
آلیس شرودر کار خود را به عنوان یک تحلیلگر بیمه آغاز کرد و سپس پیشنهاد وارن بافت را پذیرفت و نویسنده شد. او در حال حاضر ستوننویس بلومبرگ است. کتاب گلوله برفی توسط مجله تایم به عنوان یکی از ده کتاب برتر سال 2008 انتخاب شد.
یکی از بزرگترین سرمایهگذاران تاریخ را بشناسید.
وارن بافت احتمالا مشهورترین سرمایهگذار در قرن بیستم و بیست و یکم و شاید حتی تاریخ است. او که به عنوان “مرد عاقل اوماها” شناخته میشود، اغلب در تلویزیون حاضر میشود و نظرات خود را در مورد تجارت و سیاست بیان میکند. اما تعداد کمی میدانند که او واقعا چه کاری انجام میدهد و حتی کمتر کسی میداند که چگونه او به جایگاه فعلی خود رسیده است.
در اینجا، ما به زندگی وارن بافت میپردازیم و او را از دوران کودکی و اولین تلاشهای تجاریش تا وضعیت فعلی او به عنوان یک مرد عاقل آمریکایی دنبال میکنیم. داستان او دیدی جذاب و آموزنده به تجارت و زندگی ارائه میدهد.
وارن بافت در 20 آگوست 1930 در اوماها، نبراسکا متولد شد، تنها ده ماه پس از تولد او دوشنبه سیاه و سقوط بازار سهام رخ داد که کشور را به سمت رکود بزرگ کشاند. پدرش، هاوارد، یک کارگزار سهام بود که موفق شد اوراق بهادار و اوراق قرضه قابل را در این دوره سیاه بفروشد. در نتیجه، برخلاف بسیاری از خانوادههای دیگر، خانواده بافت توانستند از سقوط بازار جان سالم به در ببرند و در دهه 1930 زندگی راحتی داشته باشند.
با این حال، این به معنای آسان بودن زندگی برای وارن جوان نبود. مادرش، لیلا، زنی سلطهگر بود، به سرعت به خشم می آمد، روحیه ناخوشایندی داشت که منجر به سرزنشهای بیدلیل فرزندانش میشد. وارن که در خانه با این والدین خشن و غیرقابل پیشبینی زندگی میکرد، مشتاق بود راه فراری پیدا کند. اغلب خواهر بزرگترش، دوریس، مورد خشم مادرش قرار میگرفت، اما وارن نیز به دنبال راهی برای جلوگیری از خشم مادر بود. او راه حل را در اعداد، شانس و درصدها پیدا کرد.
یکی از دلایلی که او مدرسه را دوست داشت این بود که او را از خانه دور میکرد و همچنین چیزهای بیشتری در مورد ریاضیات به او میآموخت. پس از پایان دوران ابتدایی، وارن و دوستش راس روی ایوان جلوی خانه راس مینشستند و پلاک ماشینها را یادداشت میکردند. والدین آنها فکر میکردند که آنها میخواهند احتمال دیدن حروف و اعداد روی پلاکها را محاسبه کنند، اما در واقع، آنها معتقد بودند که یادداشتهایشان میتواند به پلیس کمک کند تا سارقان بانک را دستگیر کند، زیرا این خیابان تنها مسیر ممکن برای فرار از بانک بود.
گاهی او میتوانست با گذراندن وقت در دفتر پدرش در آخر هفتهها از خانه دور بماند، جایی که او با هیجان قیمت سهام را روی تخته سیاهی بزرگ مینوشت. علاقه وارن جوان به اعداد، احتمالات و آمار مورد توجه و تشویق سایر اعضای خانواده قرار گرفت. در هشت سالگی، وارن از پدربزرگش یک کتاب در مورد آمار بیسبال دریافت کرد، هدیهای که وارن را خیلی خوشحال کرد. او ساعتها وقت گذاشت و تمام کتاب را حفظ کرد.
او هدیه دیگری از عمه محبوبش آلیس دریافت کرد: یک کتاب در مورد بازی بریج بود که یک علاقه مادامالعمر را در او ایجاد کرد. با این کتابها، وارن میتوانست با رضایت تمام در اتاق خود بنشیند و به دور از دید مادرش که از نظر عاطفی ناپایدار بود، وقت خود را در کنار دوستانی قابل اعتماد سپری کند: اعداد.