کتاب در سوم (2018) داستان یک دانشجوی هجدهساله و بلندپرواز را روایت میکند که تصمیم میگیرد بیل گیتس، وارن بافت، لیدی گاگا و بسیاری دیگر از افراد مشهور جهان را پیدا کند تا بفهمد چگونه به موفقیت رسیدهاند. بعد از پیروزی در یک مسابقهی تلویزیونی و تأمین هزینهی این ماجراجویی، بنایان با جسارت و پشتکار خود به این افراد دسترسی پیدا کرد و از راز آنها پرده برداشت.
الکس بنایان در هجدهسالگی دانشگاه را ترک کرد و بعد از پنج سال سفر، در نهایت کتاب در سوم را منتشر کرد. بنایان یک کارآفرین مشهور و یکی از سی چهرهی برتر زیر سیسال در مجلهی فوربس است. او برای واشنگتنپست و تککرانچ مطلب مینویسد و کنفرانسهایی دربارهی مدیریت و کسبوکار در سراسر جهان برگزار میکند.
موفقترین افراد در جهان چطور کار خود را آغاز کردند.
موفقیت در زندگی، کار یا هر زمینهی دیگری که انتخاب کنید، مثل ورود به یک کلاب شبانه است. در این کلابها همیشه سه در هست: اولین در ورودی اصلی است؛ جایی که مردم عادی در صف منتظر میایستند و امیدوارند که وارد کلاب شوند. در دوم VIP است؛ جایی که افراد مشهور و میلیاردرها بدون نوبت وارد کلاب میشوند. اما همیشه در سومی هم هست. دری که اکثر مردم از وجود آن بیخبر هستند. یک در کوچک، پشت کلاب، که احتمالاً به آشپزخانه راه دارد. وارد شدن از این در، شهامت و خلاقیت زیادی میخواهد. اما در نهایت این هم یک راه برای وارد شدن به کلاب است. بدون صف و بدون نیاز به چند میلیارد دلار سرمایه.
موفقترین افراد جهان، همگی از در سوم وارد شدهاند. در کتاب در سوم، مسیر یک جوان بلندپرواز را دنبال میکنیم که با بزرگترین چهرههای جهان دیدار و گفتوگو کرد.
الکس بنایان قرار بود پزشک شود. حداقل برنامهی والدینش این بود. اما در هجدهسالگی، یک ماه بعد از ورود به دانشکدهی پزشکی، متوجه شد که این مسیر به درد او نمیخورد.
یک روز، درحالیکه بهجای درسهایش، داشت زندگینامهی بیل گیتس را میخواند، جرقهای در ذهنش روشن شد. بیل گیتس، ثروتمندترین مرد جهان، صنعت نرمافزار را متحول کرده بود. اما چطور؟ چگونه یک پسر معمولی هجدهساله، درست همسن بنایان، به ثروتمندترین مرد جهان تبدیل شده بود؟ بنایان سایر افراد موفق را هم بررسی کرد: استیون اسپیلبرگ، کسی که حتی آموزش فیلمسازی ندیده بود، چگونه به یکی از موفقترین کارگردانان تاریخ تبدیل شد؟ چطور لیدی گاگا از کار در رستوران به اولین قرارداد حرفهای خود در سال 2006 رسید؟ بنایان نتوانست کتابی پیدا کند که پاسخ این سؤالات را به او بدهد؛ بنابراین تصمیم گرفت خودش آن را بنویسد. او با بیل گیتس و سایر بزرگان مصاحبه کرد تا اکتشافات خود را با همنسلهای خود به اشتراک بگذارد.
گذاشتن قرار مصاحبه یک چیز بود، رسیدن به آنها چیز دیگر. او متوجه شد که سختترین قسمت، تأمین هزینهی سفر برای انجام این مصاحبهها است. اما او خوششانس بود. الکس در مسابقهی تلویزیونی «قیمت مناسب» برنده شد و میتوانست با جایزهی آن، هزینهی سفر خود را تأمین کند.
با جستوجو در گوگل فهمید که هرچه رفتار شرکتکنندگان عجیبتر باشد، شانس انتخاب شدنشان بیشتر است. بنابراین وقتی در صحنه حاضر شد، نگهبانها را بغل کرد، با مجری رقصید و با خانمهای مسن شوخی کرد. این کارش جواب داد. او برای شرکت در مسابقه انتخاب شد. اما او نمیدانست که چگونه باید بازی کند؛ برای همین با سایر شرکتکنندگان صحبت کرد. یک زن مسن مهربان که میگفت چهل سال است که این برنامه را تماشا میکند، به او توصیه کرد که همیشه حدسهای پایین بزند؛ زیرا یک حدس خیلی بالا باعث حذف شدن او میشود. چند ساعت بعد، بنایان جایزهی نهایی را برد. یک قایق تفریحی، به قیمت 31،188 دلار که چند روز بعد، آن را به قیمت شانزدههزار دلار فروخت و سفر او آغاز شد.