جلد کتاب تفکر نامطمئن

کتاب تفکر نامطمئن

گرفتن تصمیم‌های بهتر در زمان نبود اطلاعات کافی

نویسنده:
آنی دوک
(Annie Duke)
2 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

همیشه بهترین تصمیم‌ها نتایج مطلوب ندارند. گاهی اوقات تصمیمات بد به نتایجی عالی منتهی‌ می‌شوند. با این تفسیر اگر یک اتفاق بد بیفتد، چه کسی را‌ باید سرزنش کنیم؟ وقتی شرایط خوب پیش می‌رود چطور؟ در این کتاب آنی دوک که در روزمه خود قهرمانی پوکر، نویسنده و مشاور کسب‌وکار را دارد، نشان می‌دهد که اعتیاد ما به نتایج، باعث شده که غیرمنطقی فکر کنیم و تفاوت بین شانس و مهارت را تشخیص ندهیم.

این کتاب برای چه کسانی مفید است؟

  • پوکرربازها
  • کسانی که در تصمیم‌گیری مشکل دارند.
  • کسانی که یک اشتباه را بارها تکرار می‌کنند.

آنی دوک، نویسنده و سخنران به مدت 20 سال، قهرمان پوکر بود. در سال 2004 او در رقابت‌های جهانی پوکر WSOP در میان 234 بازیکن به مدال طلا دست پیدا کرد. او در دانشگاه پنسیلوانیا در رشته روانشناسی شناختی تحصیل کرده است ودر حال حاضر به عنوان مشاور، سخنران و نویسنده فعالیت دارد.

خلاصه کتاب تفکر نامطمئن

حاوی 7 ایده کلیدی
Thinking in Bets
Making Smarter Decisions When You Don’t Have All the Facts
ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه‌ای بر کتاب تفکر نامطمئن

چطور با سیم‌کشی عصبی خود کار کنیم؟

چیزهای مطمئن کمی در زندگی وجود دارد، به همین دلیل وقتی تصمیم می‌گیریم، مجبوریم روی شانس هم حساب کنیم. در مورد این که چه چیزی بخوانیم، چه شغلی را انتخاب کنیم یا کدام خانه را بخریم، نتایج تصمیمات ما به عوامل متعددی بستگی دارد. به همین خاطر هنگام تصمیم گیری، شناخت تک تک متغیرهای اصلی ممکن نیست.

مانند بازی پوکر، تصمیمات زندگی هم تا حد زیادی بر اساس شانس است. اما این که اسم همه چیز را «شانس» بگذاریم هم درست نیست، کلمه مناسب‌تر شاید احتمالات باشد. علاوه بر اینکه تصمیماتی هم که می‌گیریم با روشی که مغز ما از نظر عصبی سیم‌کشی شده، مرتبط است.

پس چه چیزهایی را می‌توانیم کنترل کنیم؟ خیلی بیشتر از آنچه فکر می‌کنید.

این کتاب با درس‌های مبتنی بر بازی پوکر و روانشناسی شناختی توضیح می‌دهد که چگونه همه‌چیز با تفکر نامطمئن شروع می‌شود.

ایده کلیدی 1

1ذهن ما تمایل دارد تصمیمات را با نتایج اشتباه بگیرد

مسابقه سوپربول XLIX با یک جنجال به پایان رسید. در حالی که 26 ثانیه به پایان بازی باقی مانده بود، همه انتظار داشتند که پیت کارول، مربی سیاتل سیهاوکس، به مدافع خود، راسل ویلسون، بگوید که توپ را به بیرون بزند. اما او از ویلسون خواست که پاس بدهد. تیم حریف توپ را گرفت و در نتیجه سیهاوکس، سوپر بول را از دست داد.

افکار عمومی در مورد کارول منفی شد. تیتر سیاتل تایمز این بود: «سیهاوکس به دلیل بدترین تصمیم تاریخ، سوپربول را از دست داد.»

اما در واقع این تصمیم کارول نبود که مورد قضاوت قرار می‌گرفت. اتفاقا با توجه به شرایط، تصمیم معقولانه‌ای گرفته شد، هر چند که این تصمیم به نتیجه خوبی منجر نشد.

بازیکنان پوکر، تمایل برای اشتباه گرفتن کیفیت یک تصمیم با نتیجه آن را خطرناک می‌دانند.
یک تصمیم بد می‌تواند به یک نتیجه خوب منجر شود و تصمیمات خوب نیز می‌تواند منجر به نتایج بد شود. مثلا کسی که در حالت مستی پشت فرمان نشسته و تصادف نکرده، الزاما تصمیم خوبی نگرفته است.

در واقع، تصمیمات به ندرت صد در صد درست یا غلط هستند.

زندگی مثل بازی پوکر است، یک بازی با اطلاعات ناقص. شما هرگز نمی‌دانید سایر بازیکنان چه کارت‌هایی دارند و شانس تا چه حد با آن‌ها همراه است.

تصمیم‌گیری برای ما مثل شرط ‌بندی برای بازیکنان پوکر است. ما بر اساس آنچه به احتمال زیاد رخ می‌دهد، روی نتایج آینده شرط ‌بندی می‌کنیم.

پس چرا این‌طور به قضیه نگاه نکنیم؟ اگر تصمیمات ما شبیه به شرط ‌بندی است، می‌توانیم این ایده را که تصمیم‌ها 100 درصد «درست» یا «اشتباه» هستند، کنار بگذاریم و بگوییم: «مطمئن نیستم». این جمله باعث می‌شود به جای شانس، به احتمالات فکر کنیم. تفکری که بسیار مفید است.

زمانی که نویسنده این کتاب در یک تورنمنت پوکر خیریه بازی کرد، برای جمعیت توضیح داد که کارت‌های بازیکن A در 76 درصد از مواقع برنده می‌شود و بازیکن B، 24 درصد شانس دارد که بازی را ببرد. وقتی بازیکن B برنده شد، یک تماشاگر فریاد زد «دیدی اشتباه کردی؟».

اما او توضیح داد که گفته بود که بازیکن B در 24 درصد مواقع برنده خواهد شد. او اشتباه نکرده بود. نتیجه واقعی در آن 24 درصد قرار می‌گرفت.

ایده کلیدی 2

2اگر می‌خواهیم حقیقت را کشف کنیم، نباید هرچیزی را که می‌شنویم باور کنیم

همه ما می‌خواهیم تصمیمات خوبی بگیریم. اما گفتن «من معتقدم X بهترین گزینه است» نیاز به باوری قوی دارد.

باورهای قوی، تفکراتی درباره X هستند که در مورد آن‌ها به خوبی فکر کرده‌ایم. ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با یک تفکر تنبل، باورهایی قوی بسازیم. ما باید در راستای حقیقت‌جویی تلاش کنیم حتی زمانی که واقعیت با باورهای ما مطابقت نداشته باشد.

متاسفانه، حقیقت‌یابی برخلاف روشی است که ما به طور طبیعی می‌آموزیم. برای اجداد ما، زیر سوال بردن باورها می‌توانست خطرناک باشد، بنابراین آن‌ها تمایل نداشتند این کار را بکنند. به عنوان مثال، اگر در میان چمن‌ها صدای خش خش راه رفتن یک شیر را بشنوید، احتمال اینکه بایستید و موقعیت را به طور عینی تحلیل کنید کم است. تصمیم بهتر این است که بدوید!

زمانی که زبان شکل گرفت، توانستیم چیزهایی را که هرگز تجربه نکرده‌‌ایم، به اشتراک بگذاریم. همین اتفاق منجر به شکل‌ گیری باورهایی انتزاعی شد. اگرچه این توانایی از طریق روش‌های قدیمی شکل‌گیری باورها کار می‌کرد، اما باعث شد ما بعد از شکل گیری باورها، دیگر تردید به دل خود راه ندهیم.

در سال 1993، دنیل گیلبرت، استاد روانشناسی دانشگاه‌ هاروارد آزمایشی کرد که نشان داد گرایش به داشتن باور هنوز هم در ما وجود دارد. در این آزمایش، شرکت‌کنندگان عباراتی را با کدهای رنگی درست یا نادرست خواندند. از آن‌ها خواسته شد که به خاطر بسپارند که کدام گزاره‌ها درست و کدام نادرست هستند. سپس حواسشان را پرت کردند تا بار ذهنی آن‌ها افزایش یابد و آن‌ها را مستعد اشتباه کنند. در پایان شرکت ‌کنندگان باور داشتند که همه عبارات درست بوده‌اند، حتی آن‌هایی که کد رنگی «نادرست» داشتند.

به همان راحتی که باورها شکل می‌گیرند، تغییر دادن آن‌ها سخت است. وقتی چیزی را باور می‌کنیم، سعی می‌کنیم با استدلال‌های مختلف آن را تقویت کنیم. ما به دنبال شواهدی می‌گردیم که باور ما را تایید کند و هر چیزی را که برخلاف باور ما باشد نادیده می‌گیریم. از طرف دیگر، همه می‌خواهند در مورد خود فکر خوبی داشته باشند و اشتباه کردن همیشه احساس بدی دارد. بنابراین اطلاعاتی که با باورهای ما در تضاد است می‌تواند احساسی شبیه به یک تهدید داشته باشد.

خبر خوب این است که ما می‌توانیم با یک عبارت ساده، ذهن خود را دور بزنیم: «شرط‌ می‌بندی؟»

اگر روی باورهایمان شرط ‌بندی کنیم، برای صحت‌ سنجی آن‌ها بیشتر تلاش می‌کنیم. اگر کسی با شما 100 دلار شرط ببندد که یک جمله نادرست است، فورا طرز فکر ما در مورد آن گزاره تغییر می‌کند. شما انگیزه پیدا می‌کنید که دقیق‌تر باشید. با این شرط ‌بندی کمتر احتمال دارد که نظر مطلق داشته باشیم.

تمرکز بر دقت و عدم قطعیت راهی مناسب برای جستجوی حقیقت است، که به ما کمک می‌کند دست از مقاومت در برابر اطلاعات جدید برداریم.

ایده کلیدی 3

3بر اساس نتایج می‌توانیم چیزهای زیادی یاد بگیریم، اما نمی‌توانیم بفهمیم کدام اتفاق چیزی برای آموزش به ما دارد

بهترین راه برای یادگیری، مرور اشتباهات است. اگر می‌خواهیم نتایج آینده‌ را بهبود ببخشیم، باید به نتایج گذشته نگاه کنیم تا ببینیم چه چیزی می‌توانیم از آن‌ها بیاموزیم.

برخی از نتایج را می‌توانیم به شانس نسبت دهیم و کنار بگذاریم، مثل مواردی که خارج از کنترل ما بودند. اما باید از نتایجی که به نظر می‌رسد از تصمیمات ما ناشی شده‌اند درس بگیریم. پس از تجزیه و تحلیل این تصمیمات، می‌توانیم باورهایی را که منجر به تصمیم اولیه شده است را اصلاح کنیم.

یک بازیکن پوکر را در نظر بگیرید که به تازگی یک دست را باخته و باید تصمیم بگیرد که آیا این باخت به خاطر شانس بوده یا تصمیمات اشتباه. اگر مشکل از خودش باشد، باید بفهمد که کدام تصمیمش اشتباه بوده تا دوباره همین اشتباه را تکرار نکند.

بیشتر نتایج، ترکیبی از مهارت، شانس و عدم دسترسی به اطلاعات هستند. به همین دلیل است که ما اغلب در مورد خود اشتباه می کنیم. تشخیص اینکه چه مقدار از هر مورد در یک اشتباه نقض دارد، مشکل است.

به علاوه همه ما در معرض تعصب‌هایی خودخواهانه هستیم. ما دوست داریم برای نتایج خوب، اعتبار قائل شویم و نتایج بد را به گردن دیگران بیاندازیم.

به عنوان مثال، یک روانشناس اجتماعی و استاد حقوق دانشگاه استنفورد به نام رابرت مک کان، گزارشات تصادفات رانندگی را بررسی کرد. او متوجه شد که رانندگان در 91 درصد مواقع طرف مقابل را مقصر می‌دانند. حتی با اینکه در 37 درصد از مواقع که فقط یک وسیله نقلیه در تصادف بود، باز هم راننده از پذیرش اشتباه خودداری می‌کرد.

ما می‌توانیم با بررسی نتایج دیگران، خودخواهی خود را از بین ببریم. اما در بیشتر موارد، این کار نتیجه عکس دارد: ما موفقیت‌های دیگران را ناشی از شانس و شکست‌هایشان را به‌خاطر تصمیم‌های بدشان می‌دانیم.

استیو بارتمن، یکی از هوادارن تیم بیسبال شیکاگو کابز، این موضوع را در سال 2003 متوجه شد، زمانی که تیم کابز یک بازی حساس را باخت و بارتمن بیش از ده سال مورد آزار و خشم طرفداران قرار گرفت.

چرا بارتمن مقصر شناخته شد؟ در اواخر بازی او سعی کرد یک توپ را در هوا بگیرد، درست مثل خیلی از تماشاچی‌های دیگر، در حالی که مدافع تیم هم می‌خواست خودش توپ را بگیرد. بارتمن شانس نداشت. دستش به توپ خورد و توپ روی زمین افتاد. اگر تیم کابز بازی را می‌برد همه این اتفاق را فراموش می‌کردند. اما تمام مسئولیت باخت تیم کابز به گردن بارتمن انداخته شد.

ایده کلیدی 4

4برای هدفمند شدن باید عادات خود را تغییر دهیم

حلقه‌های عصبی سه بخش دارند: نشانه، تکرار و پاداش.

همانطور که چارلز داهیگ در کتاب خود به نام قدرت عادت‌ها اشاره می‌کند، کلید تغییر یک عادت این است که نشانه‌ها و پاداش‌ها را به حال خود رها کنیم اما روال تکرار را تغییر دهیم.

فرض کنید در بازی پوکر می‌خواهید تعصب خود را کاهش دهید، عادت شما این است که اگر یک دست را برنده شدید (نشانه)، آن را به مهارت خود نسبت دهید و در ذهنتان تصویر مثبتی از خود (پاداش) بسازید. اما شما می‌توانید بردهایتان را ترکیبی از شانس و مهارت بدانید تا این عادت را تغییر دهید.

در این صورت چگونه می توانید از بازی خود لذت ببرید؟ به جای اینکه احساس خوبی در مورد برنده شدن در بازی داشته باشید، می‌توانید به این فکر کنید که شما بازیکنی هستید که اشتباهات خود را شناسایی می‌کند، درک دقیقی از نتایج دارد، مدام در حال یادگیری است و به خوبی تصمیم می‌گیرد.

فیل آیوی یکی از بهترین بازیکنان پوکر در جهان است. او در هر نوع از بازی پوکر به شکلی باورنکردنی موفق بوده است. چرا؟ چون فیل آیوی عادات خوبی دارد.

عادت، نقطه قوت فیل آیوی است. عادات او بر اساس حقیقت‌جویی و نتیجه‌گیری دقیق ساخته شده است نه خودبزرگ‌بینی. در یک تورنمنت پوکر در سال 2004، آیوی بعد از آن که پیروز شد، یک مهمانی گرفت و در آن از سایر بازیکنان در مورد اینکه می‌توانست چه کارهای بهتری انجام دهد، سوال کرد.

متاسفانه، بسیاری از ما عادت‌هایی به این خوبی نداریم، اما معنی این حرف این نیست که ما نمی‌توانیم رفتار خود را بهتر کنیم.

همان‌طور که حدس زده‌اید، تفکر نامطمئن یکی از راه‌هایی است که می‌توانیم به کمک آن نتایج خود را بهبود ببخشیم.

فرض کنید در یک جاده یخ زده تصادف می‌کنیم. شاید فقط بدشانس بوده‌ایم، همین. اما اگر بخواهید روی این موضوع شرط بندی کنید، فقط «شانس» شما را راضی می‌کند؟ به احتمال زیاد، محض اطمینان، توضیحات دیگری را هم در نظر بگیرید. شاید خیلی سریع رانندگی می‌کردید یا شاید باید لنت ترمزهایتان را عوض می‌کردید. هنگامی که شرط مطرح شود، ما شروع می‌کنیم به بررسی عوامل جدی‌تر.

به عنوان یک مزیت دیگر، این طرز فکر باعث می‌شود که با دید بازتری به مسائل نگاه کنیم. ما به وضوح می‌بینیم که نتایج کار ما همیشه ترکیبی است از شانس و مهارت.

علیرغم تمایلات ذاتی ما، این دیدگاه ما را مجبور می‌کند هنگام ارزیابی نتایج کار دیگران هم کمی دلسوزتر باشیم.

ایده کلیدی 5

5ما می‌توانیم تصمیم‌گیری خود را با عضویت در یک گروه درست بهبود ببخشیم

همه ما نقاط کوری داریم که حقیقت‌جویی را سخت می‌کند. اما وقتی از یک گروه کمک بگیریم کارمان کمی ساده‌تر می‌شود. زیرا دیگران راحت‌تر از خودمان می‌توانند خطاهایمان را تشخیص دهند.

داشتن گروهی که به بررسی تصمیمات می‌پردازد بسیار مفید است. برای این گروه، تمرکز، تعهد به نگرش باز و داشتن یک دستورالعمل روشن که همه اعضا آن را درک کنند، ضروری است.

نویسنده کتاب می‌گوید که در اوایل کار خود خوش‌شانس بود که در چنین گروهی قرار گرفت. این گروه از بازیکنان باتجربه پوکر تشکیل شده بود که به یکدیگر کمک می‌کردند تا بازی‌های خود را تجزیه و تحلیل کنند.

اریک سیدل، اسطوره پوکر، دستورالعمل گروه را مشخص کرد، زمانی که نویسنده این کتاب در یک تورنمنت پوکر خواست در مورد شانس بدش غر بزند، سیدل جلوی او را گرفت و به وضوح گفت که به شنیدن این حرف‌ها علاقه‌ای ندارد. او سعی نمی‌کرد آزاردهنده باشد و همیشه به سوالات پاسخ می‌داد. اما داستان‌های بدشانسی، مرور بیهوده رخدادهایی بود که خارج از کنترل هستند.

اگر کسی می‌خواست در این گروه حقیقت را کشف کند، باید به عینیت متعهد می‌بود، نه اینکه از بدشانسی‌هایش شکایت کند.

او به مرور دیگران را به حرکت بر خلاف تعصبات خود عادت داد. پاسخگو بودن در برابر جویندگان حقیقت که تعصبات را به چالش می‌کشیدند، همه اعضای گروه را وادار کرد که به گونه‌ای متفاوت فکر کند، حتی زمانی که در گروه نبودند.

در یک گروه متعهد به دقت عینی، این نوع تغییرات، خود تقویت کننده است. افزایش عینیت منجر به تایید در گروه می‌شود، همین موضوع ما را تشویق می‌کند که با مهار نیاز عمیق خود به تایید، دقت عینی بیشتری به خرج دهیم.

البته به دنبال تایید بودن به معنای همیشه موافق بودن نیست. اختلاف نظر و تنوع در تحلیل عینی بسیار مهم است. قرار نیست فقط حرف‌های همدیگر را تکرار کنیم.

مخالفت به ما کمک می کند تا با دقت بیشتری به باورهای خود نگاه کنیم. به همین دلیل است که سازمان سیا «تیم‌های قرمز» دارد، گروه‌هایی که مسئول یافتن نقص در تحلیل و منطق و استدلال علیه باورهای متعارف در جامعه هستند.

ایده کلیدی 6

6یک گروه برای کار مولد با هم به CUDOS نیاز دارد

تعهد مشترک و دستورالعمل‌های روشن، به ایجاد یک گروه برای تصمیم گیری بهتر کمک می‌کند. اما وقتی این گروه را ایجاد کردید، چطور در آن کار می‌کنید؟

می‌توانید با CUDOS شروع کنید.

اولین بار جامعه‌شناس مشهور مرتون آر. اسکولنیک از کوداس صحبت کرد، دستورالعملی که به نظر او باید جامعه علمی را شکل دهد، می‌تواند یک الگوی ایده‌آل برای گروه‌های نقد تصمیمات باشد.

در این کلمه C مخفف کمونیسم است. اگر قرار است یک گروه تصمیمات را بررسی کنند، مهم است که هر یک از اعضای گروه تمام اطلاعات را به اشتراک بگذارند و تلاش کنند تا حد ممکن شفاف باشند تا بهترین تحلیل را به دست آورند. طبیعی است که ما وسوسه می‌شویم که جزئیاتی را که بد به نظر می رسند کنار بگذاریم، اما اطلاعات ناقص نتیجه کار را خراب می‌کند.

U مخفف جهان‌شمول بودن است. یعنی استفاده از استانداردهای یکسان برای ارزیابی همه اطلاعات، صرف نظر از اینکه از کجا آمده‌اند. زمانی که نویسنده کتاب پوکر را شروع کرد، تمایل داشت از استراتژی‌های ناآشنا که توسط بازیکنان دیگر استفاده می‌شد پرهیز کند. او فکر می‌کرد این بازیکنان دارند «بد» بازی می‌کنند.

اما او به این فکر کرد که دارد چیزی را از دست می‌دهد. برای همین لازم بود بداند که یک بازیکن «بد» چطور عملکرد خوبی دارد. این تحلیل به او کمک کرد تا روش‌های جدیدی را که ممکن بود از دست داده باشد بیاموزد و حریف‌هایش را بهتر درک کند.

D نشانه اجتناب از تعصب است. همان‌طور که فیزیکدان آمریکایی ریچارد فاینمن می‌گوید، اگر از قبل نتیجه را حدس بزنیم به همه‌چیز به شکلی متفاوت نگاه می‌کنیم. حتی اشاره‌ای به آنچه در پایان ممکن است اتفاق بیفتد، تحلیل ما را مغرضانه می‌کند. گروه پوکر به نویسنده آموخت که در این مورد هوشیار باشد. او در کلاس پوکر از دانشجویانش می‌خواست که عادت کنند نتیجه بازی را از تصمیم‌هایی که گرفته‌اند جدا کنند.

حروف “OS” هم برای شک و تردید هستند، ویژگی‌ای که نمونه‌ای از تفکر نامطمئن است. در یک گروه خوب، این کار یعنی بررسی علمی و بدون تعصب کارهایی که می‌کنیم و چیزهایی که نمی‌دانیم. هدف این است که همه بر بهبود استدلال‌های خود تمرکز کنند. قرن‌ها پیش، کلیسای کاتولیک با استخدام افرادی برای استدلال علیه قدوسیت همین کار را کرد. آن‌ها «وکیل مدافع شیطان» بودند.

اگر بدانید که گروه شما به اصولCUDOS متعهد است، در آینده نسبت به این این استانداردها پاسخگوتر خواهید بود.

ایده کلیدی 7

7برای تصمیم‌گیری بهتر، باید مدتی را در آینده باشیم

جری ساینفلد (کمدین) خود را «مرد شب» می‌نامد. او نگران کم‌خوابی نیست، دوست دارد شب‌ها تا دیروقت بیدار بماند. او می‌گوید کم‌خوابی مشکل شیفت صبح جری است، نه شیفت شب جری. جای تعجب ندارد که جریِ صبحگاهی تا این حد از جری شبانه متنفر است.

این توصیفات خنده‌دار است، اما تخفیف‌ زمانی(تصمیم‌گیری‌هایی که به نفع خواسته‌های فوری ما و به ضرر خودمان در آینده است) کاری است که همیشه انجام می‌دهیم.

خوشبختانه، چند راهکار وجود دارد که می‌توانیم برای مراقبت بهتر از خودِ آینده انجام دهیم.
راه اول تصور نتایج در آینده است. تخیل ما از آینده تصادفی نیست. بلکه بر اساس خاطرات گذشته شکل می‌گیرد. یعنی وقتی مغز ما تصور می‌کند که چه می‌شود اگر خیلی دیر بخوابیم، به خاطرات بی‌خوابی و خستگی در طول روز فکر می‌کنیم. همین تخیل باعث می‌شود که زودتر به رختخواب برویم.

ما همچنین می‌توانیم احساسات آینده‌مان را با استفاده از قانون «10-10-10» (ابتکار روزنامه‌نگاری به نام سوزی ولش) پیش‌بینی کنیم.

10-10-10 آینده را به زمان حال می‌آورد و ما را وادار می کند که در لحظه تصمیم‌گیری از خود بپرسیم که در ده دقیقه، ده ماه و ده سال دیگر در مورد این تصمیم چه احساسی خواهیم داشت. با این روش، ما در قبال تصمیم خود در آینده پاسخگو می‌شویم و به خود انگیزه می‌دهیم تا از پشیمانی احتمالی اجتناب کنیم.

یادآوری آینده می‌تواند به ما در شروع برنامه‌ ریزی کمک کند.

بهترین راه برای انجام این کار این است که از آینده‌ای شروع کنیم که دوست داریم اتفاق بیفتد و از آنجا به عقب برگردیم. این کار یک دلیل خوب دارد. لحظه حال و آینده نزدیک همیشه برای ما واضح‌تر است تا آینده‌های دور، بنابراین شروع برنامه‌ریزی از زمان حال باعث می‌شود که ما بیش از حد بر نگرانی‌های لحظه‌ای خود تاکید کنیم.

ما می‌توانیم آینده‌ای را تصور کنیم که در آن همه‌چیز درست شده است و اهدافمان محقق شده‌اند، سپس از خود بپرسیم: «چگونه به این نقطه رسیده‌ایم؟» این کار منجر به تصور تصمیم‌هایی می‌شود که ما را به موفقیت رسانده‌اند و همچنین تشخیص اینکه چه زمانی نتیجه مورد نظر ما مستلزم اتفاقات غیرمحتمل است، اگر چنین باشد، می‌توانیم اهداف خود را تنظیم کنیم یا بفهمیم که چگونه آن را محتمل‌تر کنیم.

برعکس، ما می‌توانیم بر لحظه پیش از شکست تمرکز کنیم. یعنی تصور می‌کنیم که شکست خورده‌ایم و از خود می‌پرسیم: «چه اشتباهی رخ داده است»

این تصور به ما کمک می‌کند تا فرصت‌هایی را که ممکن است پشت سر هم از دست بدهیم شناسایی کنیم. پس از بیش از 20 سال تحقیق، گابریل اوتینگن، استاد روانشناسی دانشگاه نیویورک، دریافت افرادی که بر موانع تمرکز می‌کنند احتمال موفقیت بیشتری دارند تا کسانی که فقط به اهداف فکر می‌کنند.

ما هرگز نمی‌توانیم عدم اطمینان را کنترل کنیم اما می‌توانیم برای نااطمینانی‌ها برنامه ‌ریزی کنیم.

خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

ممکن است شما پوکرباز نباشید، اما باز هم باید به شرط‌ بندی فکر کنید.

صرف نظر از اینکه پول در میان باشد یا نه، شرط ‌بندی باعث می‌شود نگاه دقیق‌تری به میزان اطمینان در مورد باورهایمان داشته باشیم، گزینه‌های جایگزین را در نظر بگیریم و حتی گاهی نظر خود را تغییر دهیم. در نتیجه در زمان تصمیم‌گیری، باید «درست» و «نادرست» را کنار بگذاریم و بپذیریم که همه‌چیز همیشه تا حدودی نامطمئن است.

توصیه عملی:

برای ایجاد تغییرات مثبت، روش تضاد ذهنی را امتحان کنید.

اگر می‌خواهید به هدفی برسید، تحقیقات نشان می‌دهد که تضاد ذهنی (تجسم موانعی که شما را از هدف دور می‌کنند) بسیار موثر خواهد بود. مثلا اگر می‌خواهید وزن کم کنید، خودتان را در ساحل تصور نکنید. درعوض، به تمام دسرهایی فکر کنید که نمی‌توانید کنار بگذارید. این کار به احتمال زیاد شما را برای انجام کارهای سخت ترغیب می‌کند.

 

نظرات و دیدگاه‌های شما
2 دیدگاه

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
اثر کریس زوک و جیمز آلن
اثر نسیم نیکلاس طالب
اثر ست گادین
لوگوی اکوتوپیا کامل