نویسنده، طراح و گوینده پادکست اکوتوپیا
پیشنیازی برای شروع هر سرمایهگذاری
اهمیت داشتن چک لیست بر هیچکس پوشیده نیست، قبل از شروع هر کار و تصمیمی باید یک چک لیست جامع تهیه کنیم تا مسیر پیش روی خود را با خیالی راحت تر طی کنیم. داشتن چکلیست به ما کمک میکند بسیاری از سوالاتمان را درک کنیم و صورتمسئله را به درستی متوجه شویم. اگر صورتمسئله را درست متوجه نشویم، طبیعتا به پاسخ نادرستی هم خواهیم رسید.
سرمایه گذاری هم از این قضیه مستثنی نیست. هر سرمایهگذار، در هر شرایط و موقعیتی که باشد، نیاز دارد چکلیستی برای خود داشته باشد. تهیه چک لیست برای سرمایه گذاری نقش نصب گاردریلهای کنار جاده ایفا میکند که در صورتی که از مسیر منحرف شوید، حداقل با برخورد به گاردریل خسارت جزئی میبینید و دیگر در دره سقوط نمیکنید. پس همانطور که برای ایمنی در جاده نصب گارد ریل حیاتی است، در سرمایهگذاری نیز داشتن چک لیست همینقدر اهمیت دارد. شما با استفاده از این چک لیست میتوانید مسیر سرمایهگذاری خود را با اطمینان و ایمنی بیشتری طی کنید.
آنتول گوانده در کتاب چک لیست به این نکته اشاره میکند که ما دانش و معلومات خیرهکنندهای جمعآوری کردهایم. این دانش را در اختیار عدهای از باسوادترین و ماهرترین افراد جامعه قرار دادهایم و این افراد، از طریق همین معلومات، کارهای شگفتآوری انجام دادهاند. با وجود این، همین دانش و معلومات، اغلب قابل مدیریت نیست. دلیل آن بسیار واضح است: حجم و پیچیدگی آنچه میدانیم از توانایی فردی ما برای اجرای درست، کامل و قابل اطمینان این معلومات پیشی گرفته است.
این بدین معناست که ما برای غلبه بر شکست به راهکار متفاوتی نیاز داریم، راهکاری که مبتنی بر تجربه باشد و درعینحال که از علم افراد بهترین استفاده را میکند، بتواند ناتوانی انکارناپذیر بشر را جبران کند. چنین راهکاری وجود دارد. این راهکار، چک لیست است.
اهمیت داشتن چک لیست بر هیچکس پوشیده نیست، قبل از شروع هر کار و تصمیمی باید یک چک لیست جامع تهیه کنیم تا مسیر پیش روی خود را با خیالی راحت تر طی کنیم. داشتن چکلیست به ما کمک میکند بسیاری از سوالاتمان را درک کنیم و صورتمسئله را به درستی متوجه شویم. اگر صورتمسئله را درست متوجه نشویم، طبیعتا به پاسخ نادرستی هم خواهیم رسید.
سرمایه گذاری هم از این قضیه مستثنی نیست. هر سرمایهگذار، در هر شرایط و موقعیتی که باشد، نیاز دارد چکلیستی برای خود داشته باشد. تهیه چک لیست برای سرمایه گذاری نقش نصب گاردریلهای کنار جاده ایفا میکند که در صورتی که از مسیر منحرف شوید، حداقل با برخورد به گاردریل خسارت جزئی میبینید و دیگر در دره سقوط نمیکنید. پس همانطور که برای ایمنی در جاده نصب گارد ریل حیاتی است، در سرمایهگذاری نیز داشتن چک لیست همینقدر اهمیت دارد. شما با استفاده از این چک لیست میتوانید مسیر سرمایهگذاری خود را با اطمینان و ایمنی بیشتری طی کنید.
اکثر مردم از افرادی که مشاور اقتصادی هستند یا حداقل فعالیتهای اقتصادی کوچکی دارند، مرتباً این سوالات را مطرح میکنند:
چه چیزی بخریم؟
الان وقت خرید طلا هست؟
کی بفروشیم؟
یک سهم برای سرمایه گذاری معرفی کن که پولدار بشم
بیت کوین شنیدم قراره رشد کنه، برم بخرم؟
واقعیت این است که چنین سوالاتی هیچگاه مفید نخواهند بود. حتی اگر بهترین تحلیلگر دنیا را هم پیدا کنید و این سوالات را از او بپرسید و او خروجی تحلیلهایش را به شما ارائه دهد، باز هم نمیتوانید به یک نتیجه مطلوب دست پیدا کنید. چون آن شخص نه قدرت ریسک پذیری شما را میداند و نه افق زمانی و نه حتی روحیات شما را! آنچه اهمیت دارد این است که شرایط خود را به درستی بشناسید تا بتوانید بهترین گزینهها را بر أساس ویژگیهای خاص خود، انتخاب کنید.
شناخت درست از شرایط، لزوماً به معنای شناخت روند بازار نیست و تضمینی برای ثروتمند شدن محسوب نمیشود. آنچه ما را در سرمایهگذاری موفق میکند، شناخت خودمان است. ما باید درک دقیقی از وضعیت خود داشته باشیم تا بتوانیم در مسیر رشد و افزایش سرمایه پیش برویم.
انسانها سالها آرزوی پرواز داشتند، اما چه زمانی توانستند پرواز کنند؟ زمانی که نیروی جاذبه را کشف کردند و توانستند بر آن غلبه کنند. در سرمایهگذاری نیز همین قاعده صادق است. باید بدانیم چه شرایطی داریم و بر اساس روحیات و شرایطمان یک سبد سرمایه خوب برای خودمان بچینیم. این همان رمز موفقیت در بازارهای مالی و سرمایهگذاری افراد موفق است؛ اینکه بتوانیم رشد متناسبی با ویژگیهای شخصیمان داشته باشیم.
سرمایهگذاری درست به این معنا نیست که حتماً بیشترین رشد بازارها را به دست آوریم، بلکه به این معناست که بر اساس شرایط خود، بهترین تصمیمها را بگیریم. ممکن است اگر همان گزینههایی را که دوستمان انتخاب کرده بود، ما هم انتخاب میکردیم، اکنون سرمایه بیشتری داشتیم. اما نکته اینجاست که او بر اساس ویژگیها و چکلیست خود عمل کرده است، نه بر اساس شرایط و ویژگیهای ما. بنابراین، داشتن یک چکلیست مناسب ضروری است تا بتوانیم مسیر سرمایهگذاری درستی را به درستی طی کنیم.
برای تهیه چکلیست، باید به چند سوال مهم پاسخ دهیم. ضربالمثلی عربی میگوید: «درک درست سوال، نیمی از پاسخ است.» پر کردن این چکلیست به شما کمک میکند تا درک روشنی از سوالات سرمایهگذاری خود پیدا کنید و یک سبد سرمایه منحصر به فرد برای خودتان بچینید.
به یاد داریم که در اصول سرمایهگذاری، اولین اصل این بود که سرمایهگذاری امری شخصی و منحصربهفرد است. بنابراین، باید یاد بگیریم اصول سرمایهگذاری را بر مبنای شرایط خود شخصیسازی کنیم. این شخصیسازی از طریق تهیه چکلیست سرمایهگذاری امکانپذیر است. حال باید ببینیم این چکلیست شامل چه مواردی است و چگونه میتواند ما را از شرایط فعلی جلو ببرد.
شما قبل از هر سرمایه گذاری یا قبل از مشاوره گرفتن از هر تحلیلگر و مشاور اقتصادی، باید از خود ده سوال مهم بپرسید، چک لیست را تهیه کنید و بعد بر أساس آن بهترین گزینه را انتخاب کنید
سوال اول: نسبت دارایی و بدهی من به چه صورت است؟
یکی از سوالات مهم در این چکلیست این است: «نسبت دارایی و بدهی من به چه صورت است؟» بسیاری از افراد در جلسات مشاوره وقتی سوالاتی مثل «چه چیزی بخرم؟» یا «یک گزینه سودآور معرفی کن!» را میپرسند و در پاسخ به آنها میگوییم «نسبت دارایی و بدهی شما به چه صورت است؟» نمیتوانند به درستی به این سوال پاسخ دهند. و جوابهای جالب و عجیبی میدهند، مثلا میگویند: «من بدهی زیادی دارم.» اما این پاسخ کافی نیست. «خیلی» یک مفهوم نسبی است، ما در سرمایه گذاری باید با اعداد و ارقام صحبت کنیم.
سرمایهگذاری حوزهای است که اعداد و ارقام در آن حرف اول را میزنند. شما نباید به طور نسبی صحبت کنید. مثلاً نباید بگویید: «من بدهی زیاد دارم» یا «من طلب زیادی دارم.» این موارد کافی نیستند. مهم این است که به طور دقیق بدانید این اعداد چقدر هستند. باید نسبت دارایی و بدهی خود را مشخص کنید.
به یاد داشته باشید که دارایی با سرمایه تفاوت دارد. در بخش مربوط به سبد دارایی و سبد سرمایه، این موضوع را مفصل بررسی کردهایم. دارایی شامل تمام اموالی است که ما داریم: از فرش و تلویزیون گرفته تا وسایل مصرفی، سرمایهگذاریها، پول نقد، طلا و موارد دیگر. اما سرمایه شامل آن بخشی از دارایی است که به صورت هدفمند برای کسب سود اختصاص میدهیم.
پس برای اولین گام، ارزش کل داراییهایمان را باید براورد کنیم.
چه چیزهایی میشود شامل داراییهایمان؟ پولی که بهعنوان رهن به صاحبخانه دادهایم، پولی که در بورس داریم، پولی که برای بازنشستگی کنار گذاشتهایم، وسایل زندگیمان از فرش دستباف منزلمان گرفته تا خودرو و سایر داراییهایی که جزو اموال ما محسوب میشود. این موارد را باید یک بار هم که شده روی کاغذ بیاوریم و ارزش آنها را مشخص کنیم. در گام بعدی، باید بررسی کنیم که کدامیک از این داراییها قابلیت نقدشوندگی دارند. برای مثال، فرش دستبافی که دارید ممکن است قابلیت نقد شدن نداشته باشد، اما خودروی شما احتمالاً قابلیت نقد شدن به قیمت روز را خواهد داشت. بنابراین، این موارد را باید تفکیک کرده و میزان نقدشوندگی هر یک را نیز مشخص کنیم.
بعد از اینکه این موارد را حساب کردیم، باید درباره بدهیهای خود نیز همین کار را تکرار کنیم. بدهیها شامل چه چیزهایی میشوند؟ مخارج ثابت ماهانه، مانند هزینههای ضروری زندگی، اجاره، قبضها، هزینههای رفت و آمد، تعمیرات ماشین و سایر هزینهها نیز جزو بدهیهای شما محسوب میشود. حتی اگر صاحب ملک باشید و هزینه اجاره هم نداشته باشید، باز هم باید این هزینهها را نیز باید بهعنوان بدهی در نظر بگیرید.(هزینه فرصت ملکی که صاحب آن هستید، پول اجارهای است که دریافت نمیکنید). بنابراین، باید مجموع این بدهیها و اقساط پرداختیتان را حساب کرده و میزان آن را بدانید. این نکته اهمیت دارد زیرا باعث میشود که دیدگاه بهتری از وضعیت مالی خود داشته باشیم.
تجربه شخصی: یک بار شخصی به من مراجعه کرده بود و با ناراحتی میگفت بدهی زیادی دارد و ماهانه 50 میلیون تومان قسط میدهد. درآمد ماهیانهاش هم حدود 70 میلیون تومان بود. در نگاه اول این عدد بهنظر بزرگ میرسید، اما پس از بررسی دقیقتر، متوجه شدیم که تنها چهار قسط باقیمانده و در مجموع 200 میلیون تومان بدهی دارد. از طرف دیگر، داراییهای این شخص بیش از 5 میلیارد تومان بود. بنابراین، نسبت 200 میلیون بدهی به 5 میلیارد دارایی بسیار کم اهمیت است. این آگاهی باعث شد تا او بتواند دیدگاه بهتری از وضعیت مالی خود پیدا کند و به دنبال گرفتن وام برای سرمایه گذاری های بعدی باشد. این نکته بسیار مهم است که باید درک درستی از نسبت بدهیها و داراییهایمان داشته باشیم.
سوال دوم: میزان ورودی و خروجی من در ماه چقدر است؟
سوال دوم، میزان ورودیها و خروجیهای شماست. به عبارت سادهتر، باید بدانید که دخل و خرجتان به چه صورت است؟ این سوال برای افرادی که شغل آزاد دارند بسیار اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که اغلب جواب مشخصی به این سوال ندارند. مثلا بسیاری از این افراد مخارج زندگی و کسب و کار را تلفیق کرده و هیچ نظم خاصی ندارند. یک ماه که درآمدشان خوب است برای مخارج روزمره ولخرجی بیشتر میکنند و ماهی که درآمد کمتر است از ضروری ترین نیازها میگذرند تا کسب و کار دوام پیدا کند. به عبارت بهتری هیچ تفکیک دقیقی از مخارج خود ندارند.
برای تعیین وضعیت مالیتان باید میزان درآمد و هزینههای خود را بررسی کنید. در حال حاضر، با توسعه سیستمهای بانکی، این کار بسیار ساده شده است. کافی است به همراه بانک، یا پیامکهای بانکی خود نگاهی بیندازید تا متوجه شوید که مجموع درآمد شما در یک ماه چقدر بوده است و این درآمد را از مخارج ثابت خود مثل حقوق و کرایه و مواد اولیه و… کم کنید.
از سوی دیگر، باید ریز مخارج خود را نیز بررسی کنیم. این کار باید بهدقت انجام شود، زیرا باید تشخیص دهیم که چه مخارجی ضروری هستند و چه مخارجی غیرضروری بوده و نه تنها رفاه ما را بیشتر نکرده بلکه صرفا دور ریخته شده! بنابراین، باید درآمد و هزینهها را به دقت محاسبه کرده و تفکیک کنیم تا بتوانیم دیدگاهی واضحتر از وضعیت مالی خود پیدا کنیم. وقتی این کار را انجام دهید، متوجه میشوید که چه میزان از درآمد خود را صرف هزینهها میکنید. گاهی ممکن است که افراد نتوانند این را درک کنند و با وجود درآمد خوب، همیشه در پایان ماه پول کافی نداشته باشند. در قسمت هزینه فرصت این مورد را بیشتر مورد بحث قرار میدهیم.
تجربه شخصی: در یک دوره زمانی که حقوق همه ما 5 میلیون تومان بود، یکی از همکارانم که هزینههای بیشتری بهخاطر داشتن بچه داشت، همیشه در پایان ماه با مشکل کمبود پول مواجه بود. او آخر ماه، پول کم میآورد و از ما قرض میگرفت تا مخارجش را بپردازد. و پس از دریافت حقوقش در ماه، پول قرضی که گرفته بود را پس میداد. یک ماه بهخاطر عملکرد تیمی خوب، به همه ما پاداش 10 میلیون تومانی داده شد، یعنی دو برابر حقوقمان. جالب اینجا بود که این شخص که همیشه در پایان ماه با مشکل کمبود پول مواجه میشد، با اینکه حقوقش سه برابر شده بود، باز هم در آخر ماه آمد و از ما قرض گرفت. این نشاندهنده این بود که رفتار مالیاش تغییر نکرده بود، زیرا دخل و خرج خود را نمیدانست.
در اینجا یک درس طلایی گرفتم: قانون پارکینسون در اقتصاد را باید جدی گرفت!
قانون پارکینسون در اقتصاد میگوید: “مخارج همیشه به اندازهای زیاد میشود تا تمام درآمد را مصرف کند.”
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که با افزایش درآمد، بدهیهای بیشتری نیز ایجاد میشود. چون سبک زندگی ما عموما تغییر میکند، انتظارات و خواستههایمان بالاتر میرود. و در نهایت بسیاری از هزینههای غیرضروری را ضروری تلقی میکنیم. بنابراین، باید مراقب دخل و خرجمان باشیم. شما باید مثل یک حسابدار شخصی عمل کنید و یک ترازنامه، یک صورت سود و زیان و یک صورت جریان وجوه نقد برای خودتان تهیه کنید. این کار کمک میکند که درک دقیقی از وضعیت مالیتان داشته باشید و بدانید که آیا زمان ریسک کردن یا گرفتن وام فرا رسیده است یا نه. اگر این کار را انجام دهید، دیگر نیازی به مشاوره اقتصادی نخواهید داشت، زیرا خودتان میتوانید شرایطتان را درک کنید و تصمیمات بهتری بگیرید.
پس مهم است که درآمدمان را افزایش دهیم و تلاش کنیم که ورودیهای بیشتری داشته باشیم، اما اگر به خروجیها و مخارجمان توجه نکنیم، در نهایت دچار مشکل خواهیم شد و همیشه پول کم خواهیم آورد. حتی اگر حقوقمان 100 برابر هم بشود، باز هم هزینههایی پیدا خواهیم کرد که نمیتوانیم با آنها کنار بیاییم و در نهایت پول کم میآوریم. برای مثال، کسی که مدیریت سرمایه را بلد نیست، اگر مخارج ضروریاش 8 میلیون تومان باشد و حقوقش 10 میلیون تومان باشد، در آخر ماه پول کم خواهد آورد. اگر درآمدش 100 میلیون تومان هم بشود و مخارجش 50 میلیون تومان باشد، باز هم در نهایت مشکل خواهد داشت. بنابراین، عدد درآمد تا یک حد خاصی میتواند مشکل را حل کند، اما اگر به مخارجمان توجه نکنیم، همچنان مشکل خواهیم داشت.
سوال سوم: چشمانداز زمانی سرمایهگذاری من چیست؟
این سوال واقعاً مهم است، زیرا بسیاری از افراد درک درستی از زمان سرمایهگذاری ندارند. آیا هدف شما سرمایهگذاری برای سه ماه آینده است یا برای شش ماه، یک سال یا 20 سال آینده؟ وقتی که چشمانداز زمانی خود را تعیین میکنید، گزینههای سرمایهگذاری شما محدود میشود. بهعنوان مثال، اگر چشمانداز شما شش ماهه باشد و بخواهید مثلا بعد از شش ماه مهاجرت کنید، نباید به سمت داراییهایی که نقدشوندگی پایین دارند، بروید. خرید ملک زیر قیمت میتواند گزینهای مناسب باشد، اما چون ملک نقدشوندگی پایینی دارد، نمیتوانید آن را در مدت زمان کوتاه بفروشید و ممکن است در مدت زمان کوتاه شما هم مجبور شوید به قیمت بسیار پایینی تن دهید. بنابراین، تعیین چشمانداز زمانی برای سرمایهگذاری مهم است.
از طرف دیگر، اگر کسی بخواهد برای آینده 20 سالهاش سرمایهگذاری کند، ممکن است بخواهد به سمت داراییهایی برود که نقدشوندگی کمتری دارند ولی در بلندمدت بازدهی بیشتری خواهند داشت. بنابراین، مهم است که بدانیم چشمانداز زمانی سرمایهگذاریمان چه مدت است و براساس آن تصمیمگیری کنیم.
سوال چهارم: من چند سال سن دارم؟
ممکن است فکر کنید که این سوال اهمیتی ندارد، اما واقعاً سوال مهمی است. سن یک عامل تاثیرگذار در تصمیمات سرمایهگذاری است. بهعنوان مثال، یک فرد 70 ساله نمیتواند به اندازه یک فرد جوان در ریسکهای بالاتر سرمایهگذاری کند، زیرا زمان کمتری برای بازگشت سرمایه دارد. بنابراین، سن باید در برنامهریزی مالی و سرمایهگذاریتان مدنظر قرار گیرد.
یک فرد ۲۰ ساله میتواند ریسک زیادی کند، اما یک فرد ۷۰ ساله که بازنشسته است، نمیتواند همانند یک جوان ریسکهای مشابهی را بپذیرد. فردی که به دوران بازنشستگی رسیده و از پساندازهای خود یا پول سنوات برای سرمایهگذاری استفاده میکند، باید از ریسکهای بالا دوری کند، چرا که این ممکن است آخرین پول بزرگ او باشد و در صورت اشتباه، امکان جبران آن وجود ندارد. چراکه توان ذهنی، فیزیکی و انرژی او کاهش یافته و دیگر قادر نیست همانند گذشته بهراحتی به فعالیت بپردازد.
در این زمینه، یک نسبت جهانی جالب وجود دارد که به افراد کمک میکند تا بفهمند با چه میزان دارایی میتوانند ریسک کنند. این نسبت به این شکل است که سن فرد را از ۱۰۰ کم کرده و عدد باقیمانده میزان ریسکی است که فرد مجاز به تحمل آن میباشد. بهطور مثال، اگر فردی ۷۰ ساله باشد، باید از ۱۰۰ عدد ۷۰ را کم کند و عدد ۳۰ باقیمانده، میزان ریسک مجاز اوست. اما یک فرد بیست ساله میتواند هشتاد درصد ریسک کند. این نسبت به افراد کمک میکند تا میزان ریسکپذیری خود را متناسب با سنشان تنظیم کنند و از اشتباهات گذشته همچون رخدادهای بورس ۹۹ جلوگیری کنند. در آن زمان، بسیاری از افراد که سرمایههای بازنشستگی خود را وارد بازار بورس کردند، به دلیل ریسکهای غیرمحتاطانه (قمار حتی) دچار ضررهای سنگین شدند و نتوانستند به وضعیت پیشین خود بازگردند.
سوال پنجم: هدف من از سزمایه گذاری چیست؟
سوال پنجم به هدف سرمایهگذاری مربوط میشود. بسیاری از افراد هنگام سرمایهگذاری نمیدانند که دقیقاً برای چه هدفی این کار را انجام میدهند. برای مثال، وقتی از کسی میپرسید چرا سهامی را خریداری کرده، ممکن است پاسخ دهد «چون خوب است» یا «گفتهاند که سودآور است» بدون اینکه دلیل مشخصی برای این انتخاب داشته باشد. این نوع بیاطلاعی میتواند منجر به ضرر شود. اگر هدف مشخصی نداشته باشیم، حتی اگر سودی به دست بیاوریم، احتمال اینکه این سود را از دست دهیم بسیار زیاد است.
بنابراین، تعیین هدف برای سرمایهگذاری امری حیاتی است. باید بدانیم که دقیقاً چرا و با چه هدفی قصد سرمایهگذاری داریم. آیا هدفمان این است که از پولمان در برابر تورم محافظت کنیم؟ آیا میخواهیم با سرمایه گذاری پولمان را بیشتر کنیم تا مثلا بتوانیم ملک مدنظرمان را بخریم؟ آیا قصد داریم برای تهیه جهیزیه فرزندمان سرمایه گذاری کنیم؟
میبینید تمام این اهداف متفاوت هستند و هر کدام استراتژی خاص خود را میطلبند. مثلا کسی که صرفا به دنبال حفظ ارزش پولش در برابر تورم است، شاید هیچ گزینهای بهتر و کم ریسکتر از طلا نتواند پیدا کند. یا مثلا کسی که برای تهیه جهیزیه در چهار سال آینده دارد برنامه میریزد، بتواند ترکیبی از سهام و طلا در سبد دارایی خود بچیند. پس وقتی هدفمان مشخص باشد، میتوانیم با دقت بیشتری تصمیم بگیریم تا به هدفمان نزدیکتر شویم.
مهمترین پارامتر سرمایهگذاری تعیین هدف است. باید برای پول خود ارزش قائل شویم و آن را مثل فرزند و همسر خود ببینیم. قبل از هر نوع سرمایهگذاری، باید به این نکته توجه کنیم که هدفمان چیست و برای چه کاری پولمان را سرمایهگذاری میکنیم. هدف مشخص، راهحل درست و کارآمد را برای رسیدن به مقصد روشن میکند. همانطور که هنگام انتخاب رشته برای فرزند خود، تحقیق و بررسی میکنید، و بر أساس روحیات و اهداف مد نظر فرزندتان رشته دانشگاهی را انتخاب میکنید. در سرمایهگذاری نیز باید تصمیمات خود را با دقت اتخاذ کنید تا از بهترین گزینههایی که با شما سنخیت دارند بهرهمند شوید.
سوال ششم؛ سطح علایق من چیست؟
هیچ اشکالی ندارد که اگر هدف شما سوددهی نباشد، باز هم آن را دنبال کنید. بهعنوان مثال، خرید یک خودرو لوکس که یک کالای مصرفی است و عموما گزینه خوبی هم برای سرمایهگذاری نیست، اما اگر رویای داشتن این خودرو را دارید، هیچ اشکالی ندارد که برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید. ما سرمایهگذاری میکنیم و از خواستههای فعلیمان میگذریم تا در آینده بتوانیم هم بیشتر مصرف کنیم هم از پولمان لذت بیشتری ببریم. پس اگر قرار باشد که از لذتهای فعلی چشمپوشی کرده و سرمایهگذاری کنید، اما در نهایت از آن لذت نبرید یا این که چیزهایی بخرید که هیچ ارتباطی با علایق شما نداشته باشد، در نهایت از این سرمایهگذاری ناراضی خواهید بود.
سرمایهگذاری باید طوری باشد که در نهایت نیازها و آرزوهای ما را برآورده کند. اگر هدف شما خرید خانه بزرگتر است، هرچند این کار از نظر منطقی ممکن است گزینه خوبی برای سرمایهگذاری نباشد، ولی شما باید به این هدف خود توجه کنید و مسیر سرمایهگذاری را بر اساس آن بچینید. برای مثال، اگر هدف شما خرید یک خانه 120 متری است و اکنون خانهای 90 متری دارید، ممکن است بخواهید سرمایهگذاری کنید تا بتوانید خانهتان را پنج یا ده سال بعد بزرگتر کنید. و این هیچ اشکالی ندارد.
همچنین، اگر هدف شما خرید خودروی گرانقیمت است، باید دقت کنید که خودرو یک کالای دلاری است که قیمت آن با تغییرات نرخ ارز بالا و پایین میشود. بنابراین، در این مورد باید سرمایهگذاری خود را بهگونهای طراحی کنید که ارزش پول شما در برابر دلار حفظ شود و حتی افزایش یابد.
تجربه شخصی: در زمانی که هنوز هیچ خودرویی نداشتم، رویای داشتن یک تویوتا لندکروز را داشتم. سالها هم برای آن برنامه ریزی کردم و زمانی که در نهایت بعد از پنج سال میزان پولم بیشتر شد و دیگر میتوانستم آن خودرو را خرید کنم. سطح علایق و دغدغههایم کاملا با پنج سال گذشته متفاوت شده بود و دیگر خرید آن خودرو برایم جذابیت نداشت و از خرید منصرف شدم.
نکته مهم اینجاست که باید توجه داشته باشیم علایق ما در بلندمدت تغییر میکند، و این یک امر کاملا طبیعی است. این تغییرات در علایق نباید شما را نگران کند، چرا که ممکن است در طول زمان اولویتهای شما دچار تغییر و تحول شوند.
البته باید مراقب عکس این قضیه هم باشیم. مثلا من دوستی داشتم که هدفش خرید یک خودرو 206 بود و وقتی پول جمع کرد و میخواست این خودرو را بخرد، به جای ذوق رسیدن به هدف، از این ناراحت بود که چرا پول بیشتری ندارم که بتوانم خودرو 207 بخرم و بر همین أساس خرید خود را به تعویق انداخت تا باز هم پول بیشتری پس انداز کند. وقتی بعد از یک سال پس اندازش به اندازه خودرو 207 رسید، مجددا به این فکر افتاد که پول بیشتری جمع کنم تا بتوانم یک سراتو بخرم. در نهایت اتفاقی که افتاد این بود که خودرو جهش قیمت زیادی تجربه کرد و پس انداز این شخص در نهایت به همان میزان خرید 206 رسید. این بازی، «بازی بیپایان» و خطرناکی است که نمیگذارد هیچ وقت از پول و داراییمان لذت ببریم. باید مراقب باشید که در این دام نیفتید. هدف اصلی این است که بر اساس دارایی که دارید، به همان اندازه قانع باشید و از «بازی بیپایان» که هر بار شما را به دنبال چیزهای بزرگتر میبرد، دوری کنید.
در ابتدا باید بپذیریم که تغییر هدفها در طول زمان طبیعی است. ممکن است شما در ابتدا هدفتان خرید یک خودروی دو میلیاردی باشد، اما با گذشت زمان و نزدیک شدن به هدف، ممکن است تمایل پیدا کنید که بهجای آن، ویلای شخصی خریداری کنید. این تغییر هیچ اشکالی ندارد، اما نکته مهم این است که باید از این دامها آگاه باشیم. گاهی در حالی که به هدفی نزدیک میشویم، ممکن است خواستههای جدید ما باعث تغییر هدف و حرکت به سمت هدفهای بزرگتر شود. این دام باید با دقت شناسایی و مدیریت شود تا از افتادن در دام آن جلوگیری کنیم.
سوال هفتم: در سرمایهگذاری چه اتفاقی بیافتد راضی میشوم؟
این سوال، سوالی بسیار حیاتی است زیرا تقریباً هیچکس از سرمایهگذاری خود کاملاً راضی نیست. اگر از هر کسی سوال کنید، بهطور قطع شاهد حسرتهایی خواهید بود و این حسرت به سود یا ضرری که میکنید هم ارتباطی ندارد. یعنی حتی اگر سرمایهگذاری شما با سود همراه باشد، در نهایت به این فکر خواهید کرد که ای کاش بیشتر سرمایهگذاری میکردم. اگر سرمایهگذاری با ضرر مواجه شود، خود را سرزنش خواهید کرد که چرا این کار را انجام دادید و چرا بیشتر تحقیق نکردید یا مشورت نگرفتید. این حسرتها حتی زمانی که سرمایهگذاری شما با سود هم همراه باشد، تکرار میشود.
برای مثال، اگر شما سرمایهگذاری کردهاید و به سود رسیدهاید، ممکن است باز به این فکر کنید که ای کاش میتوانستید پول بیشتری سرمایهگذاری کنید یا در زمان بهتری وارد بازار میشدید. در این شرایط، ممکن است به بازارهای موازی نگاه کنید و بپرسید که اگر مثلا به جای بورس، طلا میخریدید، آیا بازدهی بیشتری کسب نمیکردید؟ این نوع نگرش میتواند منجر به احساس نارضایتی از خود شود و شما را به مقایسه با دیگران وادار کند. بنابراین، برای جلوگیری از این حسرتها، لازم است پیش از شروع هر سرمایهگذاری، حد رضایت خود را تعیین کنید.
برای نمونه، باید مشخص کنید که هدف شما از سرمایهگذاری در بورس چیست. ممکن است هدف شما این باشد که ۲۰ درصد بیشتر از شاخص کل بازدهی داشته باشید. وقتی این هدف را مشخص کردید، باید به آن پایبند بمانید. باید تلاش کنید تا به هدف خود برسید و در این مسیر، تأثیرات بازارهای موازی یا اقدامات دیگران برایتان اهمیتی نداشته باشد. آنچه مهم است این است که بدانید آیا توانستهاید به هدف خود نزدیک شوید و آیا به آن رضایت دست پیدا کردهاید یا خیر.
نکتهی بعدی این است که وقتی حد رضایت خود را تعیین کردید، باید به آن پایبند باشید. این نکته بهویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که شما به هدف خود نزدیک شدهاید و در میانهی راه تصمیم میگیرید که داراییتان را نفروشید و ادامه دهید. شما ممکن است به این فکر کنید که ارزش دارایی شما بیشتر از آن چیزی است که پیشبینی کردهاید و به همین دلیل تمایل به نگهداشتن آن داشته باشید. اما باید توجه کنید که طبق قانون اثر مالکیت، وقتی شما مالک یک دارایی میشوید، آن را ارزشمندتر از آنچه که واقعاً هست در ذهن خود ارزیابی میکنید. این نگرش میتواند باعث شود که شما به موقع از دارایی خود خارج نشوید.
اگر شما حد سود یا هدف مشخصی تعیین کردهاید، باید در همان نقطه از سرمایهگذاری خود خارج شوید، حتی اگر بازار به رشد خود ادامه دهد. اگر در این موقعیتها عمل نکنید، ممکن است فرصتهای بیشتری را از دست بدهید و سود شما کاهش یابد. در این راستا، باید همیشه به هدف خود پایبند باشید و به موقع از سرمایهگذاری خود خارج شوید.
تجربه شخصی: زمانی که بیتکوین از ۵۵ هزار دلار به حدود 18 هزار دلار رسید، من تصمیم گرفتم که در قیمت ۲۰ هزار دلار خرید کنم. هدف من این بود که از این سرمایهگذاری سود خوبی بهدست آورم؛ و بیت کوین به 40 هزار دلار رسید بفروشم. وقتی بیت کوین به محدوده 47 هزار دلار رسید، هرچند که وسوسه شدم همچنان نگهداری کنم ولی با این حال چون به هدفم رسیده بودم، فروختم و خارج شدم.
هرچند بعد از فروش من در فاصله زمانی حدودا یک ساله، قیمت بیتکوین به ۱۰۰ هزار دلار هم رسید و اگر نگه میداشتم سود خیلی بیشتری میکردم. اما به این فکر کردم که هدفم کسب سود دو برابری نسبت به دلار بود که به آن دست پیدا کردم!
چون در دوره موج رشد قبلی بیت کوین به خاطر رعایت نکردن همین اصل بیت کوین را در زمان مناسب نتواتسم بفروشم و در نهایت با یک ضرر ده درصدی از بازار خارج شدم!
پس زمانی که به هدف رسیدیم دیگر برایمان نباید مهم باشد که بازار تا کجا میرود. باید پس از خروج، هدفگذاری دیگری انجام دهیم.
این تجربه را من زمانی یاد گرفتم که در سال ۹۹، به تعداد زیادی از افراد دیدم که وقتی حد سودشان زده میشد، از بازار خارج نمیشدند. به یاد داشته باشیم که وقتی بازاری در روند صعودی است، ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که دقیقا تا کجا بالا خواهد رفت. پس باید به حد سود خود قانع باشیم و از بازار خارج شویم. من قبلاً هیچگاه تصور نمیکردم که بیتکوین به این حد برسد. در گذشته آرزو داشتم که روزی بیتکوین بخرم، دو برابر شود و آن را بفروشم. حالا که بیش از دو برابر شده و فروختهام، دیگر به اینکه قیمتش بیشتر از آن افزایش یافته فکر نمیکنم، به این فکر میکنم که ممکن بود جهت بازار معکوس شود و من پله پله سود خود را از دست دهم. نکته این است که ما نمیتوانیم سقف بازارها را پیشبینی کنیم؛ این کار نه تنها غیرممکن است، بلکه صرفا یک رویای محال است. ما باید بر اساس تحلیلهای خود سرمایهگذاری کنیم. بنابراین، قبل از هر سرمایهگذاری باید هدف خود را مشخص کنیم و بدانیم که چه زمانی باید از آن خارج شویم. مهم نیست که بازار پس از خروج ما چه اتفاقی میافتد یا تا کجا رشد میکند.
همیشه فرصت هست. یک سرمایه گذار هوشمند به جای حسرت فرصتهای از دست رفته، به پتانسیل فرصتهای آینده فکر میکند.
سوال هشتم: نیاز من به پول سرمایه گذاری چگونه است؟
بسیاری از افراد فارغ از مدل نیازشان به سرمایه اولیه، وارد بازار سرمایهگذاری میشوند. مثلاً فردی میگوید که من به سود ماهانه نیاز دارم، بنابراین باید گزینههایی را انتخاب کند که میتوانند نیازهای ماهانهاش را تأمین کنند. فرد دیگری میگوید که الان به این پول نیازی ندارد، اما یک سال دیگر به آن نیاز خواهد داشت و میخواهد سرمایهگذاری انجام دهد تا در آینده از آن استفاده کند. شخص دیگری نیز ممکن است این پول را بهعنوان پسانداز در نظر بگیرد و هیچ نیازی به آن نداشته باشد، حتی اگر بخش یا کل آن پول را از دست بدهد.
تعیین نیاز شما به این پول، مدل سرمایهگذاری شما را تغییر میدهد. به عنوان مثال، فردی که پول اضافی دارد و هیچ نیازی به آن ندارد، ممکن است تصمیم بگیرد که سبد دارایی پر ریسکتری بسازد. اما فردی که نیاز به سود ماهانه دارد، باید با احتیاط بیشتری عمل کند و سبد سرمایهگذاریاش را بهگونهای بچیند که بتواند ماهانه برداشت کند. اگر این نکته را نادیده بگیرد، رفاه مالی او با مشکل مواجه خواهد شد. در نهایت، هدف اصلی سرمایهگذاری باید افزایش رفاه باشد. اگر سرمایهگذاری باعث به خطر افتادن رفاه شما شود، دیگر نمیتوان آن را سرمایهگذاری نامید.
تجربه شخصی: در سال ۹۹، فردی به ما مراجعه کرد که قصد داشت پول خود را در بورس سرمایهگذاری کند. با این که هشدارهای زیادی دادیم که این سرمایه گذاری برای او مناسب نیست و بهتر است در صندوق درآمد ثابت سرمایهگذاری کند، او در نهایت کار خود را کرد و دچار ضرر شد. پول او نصف شد و پس از آن دوباره به صندوق درآمد ثابت برگشت. اما بعد از این اتفاق، درآمد ماهانهاش کاهش یافت و رفاه مالی او به شدت پایین آمد. این تجربه نشان میدهد که باید به دقت بررسی کنیم که به چه مدل پولی نیاز داریم و بر اساس آن، سرمایهگذاری کنیم. اگر نیاز به سود ماهانه داریم، باید به دنبال گزینههایی بگردیم که چنین نیازهایی را تأمین کنند.
اگر هدف شما این است که سود ماهانه به دست آورید، باید از گزینههایی استفاده کنید که چنین درآمدی را برایتان تأمین کنند، نه اینکه در بازاری پر از ریسک وارد شوید و انتظار داشته باشید که با افزایش قیمت، سرمایهتان رشد کند و بعد از آن مجددا سراغ سرمایهگذاریهای کمریسکتر بروید. این نوع رویکرد در سرمایهگذاری یک خطای بزرگ است.
سوال نهم: رزومه سرمایه گذاری من چیست؟
بیایید صادقانه با خودمان روبهرو شویم و به رزومه سرمایهگذاری خود نگاه کنیم. اکثر افراد تصور میکنند تحلیلگران خوبی هستند، اما چقدر از این تحلیلها در دنیای واقعی به نتیجه رسیده است؟ بارها در ذهن خود تصور کردهایم که میدانیم کجا باید سرمایهگذاری کنیم و چگونه روند بازارها را پیشبینی کنیم. اما آیا واقعاً توانستهایم از این پیشبینیها بهرهبرداری کنیم؟ آیا در عمل توانستهایم از فرصتها استفاده کنیم یا تنها شاهد رشد طلا، دلار و سایر بازارها بودهایم؟
زمانی که به گذشتهمان نگاه میکنیم، باید واقعیتها را بررسی کنیم. از ۱۰ سرمایهگذاری که در پنج سال گذشته انجام دادهایم، چند تای آنها با سود بسته شده و چند تای آن با ضرر همراه بوده؟ آیا اگر سودی بدست آوردیم بر مبنای تحلیلهای ما بوده یا صرفا به شانس وابسته بوده است؟ اینها سؤالاتی هستند که باید صادقانه پاسخ دهیم و هیچگونه توجیهی برای شکستهایمان نپذیریم.
سرمایهگذاری نباید بر اساس رویاپردازی و تصوراتی که در ذهن داریم باشد، بلکه باید بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق و واقعی از تجربیات گذشتهمان باشد. اگر بیشتر از ۳۰ درصد از سرمایهگذاریهای ما با ضرر بسته شده، این یعنی ما باید به رویکرد خود در سرمایهگذاری شک کنیم و به گزینههای غیرمستقیم مانند صندوقهای سرمایهگذاری رو بیاوریم. بیایید به دنیای واقعی برویم و از تصورات ذهنی خود فاصله بگیریم. سرمایهگذاری در بازارهای مالی باید بر اساس واقعیتها و تواناییهایمان باشد، نه بر اساس تحلیلهای ذهنی و خیالی.
اگر در سرمایهگذاریهای خود شکست خوردهایم، نباید از دیگران بهعنوان مقصر یاد کنیم. این اشتباهی است که بسیاری از افراد انجام میدهند. زمانی که ضرر میکنیم، بهجای اینکه مسئولیت آن را بپذیریم، دیگران را مقصر میدانیم. بیایید صادقانه خود را بررسی کنیم و ببینیم که آیا صلاحیت سرمایهگذاری در بازارهای مالی را داریم یا نه. اگر پاسخ نه است، هیچ اشکالی ندارد، همه نباید مستقیم سرمایه گذاری کنند و باید به دنبال سرمایهگذاری غیرمستقیم بروند و از ریسکهای بزرگ دوری کنند.
آشنایی با بازارهای مالی و رزومه سرمایهگذاری شما تعیینکننده صلاحیت شما برای سرمایهگذاری است. اگر هیچ تجربهای در بازارهای مالی ندارید، نباید مستقیماً وارد آن شوید. باید به سراغ گزینههای کمریسکتر مانند صندوقهای سرمایهگذاری بروید یا به گروههای حرفهای و مشاوران مالی مراجعه کنید تا در نهایت تصمیم درستی بگیرید که دارایی خود را به یک تیم بسپارید تا داراییهایتان را مدیریت کنند و آنها بر اساس استراتژیهای تخصصی به بهترین شکل ممکن این مسئولیت را به عهده بگیرند.
اگر این اصل را رعایت نکنید و به اشتباه وارد این بازارها شوید و به دنبال سیگنالها و توصیههای دیگران باشید، ممکن است سرمایهتان در معرض خطر قرار گیرد. بنابراین، آشنایی و تجربه شما در بازارهای مالی باید بهطور کامل بررسی شود تا بدانید آیا به اندازه کافی صلاحیت سرمایهگذاری دارید یا خیر.
اهمیت تهیه چک لیست را جدی بگیرید!
در نهایت، باید بدانید چک لیست سرمایهگذاری از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. این چک لیست را باید با دقت پر کنید تا هم هدفهای سرمایهگذاریتان را بشناسید و هم مسیر درست را پیدا کنید. دنیای سرمایهگذاری، جادهای پر پیچ و خم و به شدت تاریک است. اگر بدون چک لیست حرکت کنید، انگار در جادهای پر پیچ و خم با ماشینی که چراغش خاموش است و با سرعت زیاد حرکت میکنید. این شرایط باعث میشود که هر لحظه در معرض افتادن به دره و نابودی باشید.
در سرمایهگذاری نیز دقیقاً همینطور است. چک لیست داشتن مانند روشن کردن چراغهاست. چک لیست داشتن همان کار ترمز کردن سر پیچها در جادهای پر پیچ و خم را برای شما فراهم میکند.. چک لیست مانند نقشهای است که در کنار شماست تا از سردرگمی و خطاهای بزرگ جلوگیری کند. به جای اینکه در مسیر سرمایهگذاری با ماشینی معمولی مانند پراید حرکت کنید، میتوانید با ماشینی ایمنتر و راحتتر مانند لکسوس پیش بروید.
چک لیست داشتن مانند نصب گاردریلهای کنار جاده است که در صورتی که از مسیر منحرف شوید، حداقل با برخورد به گاردریل خسارت جزئی میبینید و از افتادن به دره جلوگیری میشود. اهمیت چک لیست همانطور که برای ایمنی در جاده حیاتی است، در سرمایهگذاری نیز اساسی است. شما با استفاده از این چک لیست میتوانید مسیر سرمایهگذاری خود را با اطمینان و ایمنی بیشتری طی کنید.