کتاب اصول اساسی علم اقتصاد (2000) کتابی جامع و درعینحال ساده برای یادگیری اصول اقتصادی، بدون نیاز به پیشزمینه دربارهی علم اقتصاد است. توماس سوئل بدون استفاده از اصطلاحات پیچیده و با مثالهایی ملموس، مفاهیم اصلی اقتصادی را به زبانی همهفهم توضیح میدهد. در اینجا نگاهی میاندازیم به ویرایش پنجم این کتاب.
توماس سوئل اقتصاددان، نویسنده و تحلیلگر آمریکایی است. او عضو ارشد مؤسسهی هوور و برندهی مدال ملی علوم انسانی است. سوئل نویسندهی بیشتر از 45 کتاب دربارهی اقتصاد، سیاست، آموزش و پرورش و مسائل انسانی است. کتاب اصول اساسی علم اقتصاد که برای اولین بار در سال 2000 منتشر شد، بارها تجدید چاپ شده است.
تعداد کمی از ما در چند حوزه متخصص هستیم؛ چون برای تخصص در چند رشته زمان کافی نداریم. درنتیجه بسیاری از رشتهها هستند که ما معمولاً در آنها فعالیت نمیکنیم. گیاهشناسان، به دلایل واضح، خود را وارد بحث هنرمندان نمیکنند و برعکس.
به عبارت دیگر، بیشتر ما راضی هستیم که به متخصصان اجازه دهیم یک موضوع را بررسی کنند و در صورت نیاز به دانستن چیزی دربارهی رشته آنها، به ما گزارش بدهند. این تقسیم کار برای همه مفید و مؤثر است. در بیشتر موارد، ما واقعاً نیازی به دانستن همه چیز دربارهی گیاهشناسی یا هنر نداریم.
اما وضعیت رشتهی اقتصاد متفاوت است. این رشته تقریباً بر هر جنبهای از زندگی ما تأثیر میگذارد و درعینحال مستقیماً به رفتار ما (در جایگاه شهروند، سرمایهگذار و رأیدهنده) واکنش میدهد.
بنابراین، اقتصاد حوزهای از زندگی است که نمیتوانیم آن را بهسادگی به متخصصان بسپاریم. اگر بخواهیم منطقی تصمیم بگیریم، باید خودمان را آگاه کنیم.
کتاب اصول اساسی علم اقتصاد با همین هدف نوشته شده است. با مطالعهی این کتاب خواهید دید که درک اصول اساسی اقتصادی (اگر به زبان ساده توضیح داده شود)، سخت نیست.
این همان کاری است که قرار است انجام بدهیم. بیایید شروع کنیم.
اصول اساسی اقتصاد، جهانشمول است. این اصول در جامعهی فئودالی، سوسیالیستی و سرمایهداری یکسان هستند و برای همهی افراد، ملتها و دولتها کاربرد دارند.
از سوی دیگر این اصول بدون تغییر هستند. اگر سیاستهای بالا بردن قیمت گندم در روم را در هند یا اتحادیهی اروپا اجرا کنید، قیمت گندم در آنجا هم بالا میرود.
قبل از بررسی این اصول، باید چند اصطلاح را تعریف کنیم.
اقتصاد چیست؟
یک جواب این است: اقتصاد سیستمی برای مطالعهی تولید و توزیع کالاها و خدمات موردنیاز ما در زندگی روزمره است.
این تعریف خوبی است؛ اما کامل نیست. طبق این تعریف، بهشت که سیستمی برای توزیع کالا و خدمات است، یک سیستم اقتصاد به حساب میآید؛ اما تعداد کمی از اقتصاددانان آن را مطالعه میکنند؛ زیرا در بهشت کالاها و خدمات بهوفور در دسترس است.
بدون کمبود، نیازی به صرفهجویی نیست و بنابراین هیچ مطالعهی اقتصادی هم نیاز نیست. به عبارت دیگر، علم اقتصاد انتخابهایی را بررسی میکند که منابع کمیاب با کاربردهای متنوع روی آنها تأثیر میگذارد.
بیایید این تعریف را بازتر کنیم.
کمیابی یعنی که همهچیز به اندازهی کافی برای برآوردن همهی نیازهای همه نیست.
آنچه مردم میخواهند بیشتر از آنچیزی است که در اختیار داریم. درنتیجه همیشه بعضی نیازها برآوردهنشده باقی میمانند.
برآورده نکردن همهی نیازها یک اتفاق ثابت در تاریخ بشریت است. در این سطح، جوامع فئودالی، سوسیالیستی و سرمایهداری فقط روشهای نهادی متفاوتی برای تفکر دربارهی سیستمهای مبادلاتی دارند؛ اما همهی این سیستمها به دلیل کمیابی ذاتی است که شکل گرفتهاند.
موضوع بعدی، تولید است. اقتصاد فقط با کالاها و خدمات موجود سر و کار ندارد؛ بلکه اساساً به تولید محصولات جدید با استفاده از نهادهای تولید (که کمیاب هستند) نیز میپردازد.
همانطور که گفتیم، منابع کمیاب کاربردهای متنوع دارند. آب میتواند برای تولید یخ یا بخار استفاده شود، میتوان از آن برای خنک کردن نیروگاه یا رنگ کردن شلوار جین هم استفاده کرد. از نفت میتوانید بنزین یا گازوئیل تولید کنید، یا میتوانید با آن پلاستیک و آسفالت بسازید. میتوانید سنگ آهن را به گیرهی کاغذ، قطعات خودرو یا یک آسمانخراش تبدیل کنید.
به همین دلیل، هر روش اقتصادی باید تصمیم بگیرد که چه مقدار از هر منبع را برای چه هدفی مصرف کند.
داشتن منابع طبیعی، سطح رفاه شما را تعیین نمیکند؛ بلکه عامل اصلی در سرنوشت یک کشور، همین تصمیمهاست.
چه چیزی را برای چه کاری مصرف کنیم؟ در جهان کشورها وضعیت متفاوتی دارند: کشورهای ثروتمند با منابع کم اما با استاندارد زندگی بالا و کشورهایی فقیر با منابع فراوان اما با سطح زندگی پایین. برای مثال، ارزش سرانهی منابع طبیعی در اروگوئه چندین برابر ژاپن است؛ اما درآمد سرانهی واقعی در ژاپن بیش از دو برابر اروگوئه است.
عامل مهم در اینجا کارایی و تأثیر تولید است. یعنی نرخ تبدیل ورودیها به خروجی. اقتصادهای کارآمد با کم کردن ضایعات و استفادهی حداکثری از منابع کمیاب، تولید را به حداکثر میرسانند.
این کاری است که اقتصادهای ناکارآمد انجام نمیدهند.
اگر میخواهید این فرآیند را تجسم کنید، به این فکر کنید: سنگ آهن، چوب و نفت وارد فرآیند تولید میشوند و ماشین، مبلمان و بنزین از کارخانه بیرون میآید.
اگرچه بحث اقتصادی اغلب با کلمهی پول ترکیب میشود، در علم اقتصاد، پول در درجهی دوم اهمیت قرار دارد.
پول یک ابزار مصنوعی برای انجام کارهای واقعی است. این حجم کالاها و خدمات و همچنین کارایی تولید آنهاست که تعیین میکند یک کشور چقدر ثروتمند یا فقیر است.
یک پاسخ
🙏👍👌👏بسیار عالی و مفید