کتاب «قانون موفقیت» (1928) شامل پانزده درس ارزشمند است که میتواند شما را در مسیر تبدیل ایدهها و اهداف به واقعیت یاری کند. این نکات کاربردی، به شما کمک میکند تا با تبدیل افکار به اقدامات عملی، اعتماد به نفس خود را تقویت کرده و در هر شرایطی به موفقیت دست یابید.
ناپلئون هیل (Napoleon Hill) که دوران کودکی خود را در یک کلبه کوچک در ایالت ویرجینیا (Virginia) گذراند، در نهایت به یکی از برجستهترین نویسندگان در حوزه موفقیت شخصی تبدیل شد. او پیش از آنکه با تالیف کتاب پرفروش «بیندیشید و ثروتمند شوید» (Think and Grow Rich) (1937) به شهرت جهانی دست یابد، تجربیات ارزشمندی را در مشاغل فروشندگی و روزنامهنگاری کسب کرد.
ناپلئون هیل را میتوان بنیانگذار و پیشگام حوزه کتابهای توسعه فردی دانست. اگرچه اوج فعالیت ادبی او به اوایل قرن بیستم بازمیگردد، اما بسیاری از اندیشهها و آموزههایش همچنان الهامبخش نویسندگان معاصر در حوزه موفقیت و انگیزش شخصی است. چرا که او به این نتیجه رسید که با وجود تحولات گسترده اجتماعی و فرهنگی، ماهیت انسان همچنان ثابت مانده است. از جمله توانمندیهای برجسته ناپلئون هیل، تحلیل عمیق رفتارهای انسانی و شناسایی عواملی بود که به موفقیت یا شکست افراد منجر میشوند.
او در نخستین اثر پانزده جلدی خود، مجموعهای از آموزههای ارزشمند را ارائه میکند که میتوانند الهامبخش شما برای تبدیل رویاها به واقعیت باشند. این آموزهها، امکان اجرایی شدن ایدهها و اهداف را در دنیای واقعی فراهم آورده و شما را به سمت گرفتن تصمیمات قاطعانه برای تحقق رویاهایتان هدایت میکند.
موفقیت پدیده ای نیست که تنها نصیب عده معدودی شود. شاید تصور کنید میان شما و بزرگان صنعت همچون اندرو کارنگی، صنعتگر فولاد، و هنری فورد، مبتکر صنعت خودروسازی، فاصله زیادی وجود دارد؛ اما این تصور صحیح نیست. این افراد از بدو تولد از مزایای ثروت یا روابط خانوادگی برخوردار نبودند. آنها با دست خالی آغاز کرده و به دستاوردهایی رسیدند که فراتر از تصورات بود.
همانگونه که در پانزده درس پیش رو به تفصیل بررسی خواهد شد، آنچه زمینه ساز موفقیت این افراد بوده، اصول و مبانی است که هر فرد با استعداد قادر به یادگیری و تسلط بر آنهاست. پیش از آغاز مباحث اصلی، باید به درک عمیقی از مفهوم بنیادین حاکم بر تمامی این پانزده درس برسیم. این مفهوم، «ذهن برتر» (Master Mind) نامیده میشود.
نکته مهم: بنیان موفقیت بر مفهومی استوار است که به «ذهن برتر» شناخته میشود.
آیا تا به حال تجربه آن را داشتهاید که در فضایی مشترک با فرد دیگری حضور داشته باشید و احساس کنید که تفاهم لازم میان شما وجود ندارد؟ یعنی بدون نیاز به برقراری ارتباط کلامی، متوجه شوید که تفاوتهای شخصیتی شما مانع از ایجاد ارتباط موثر شده است؟ همانطوری که ذهن ما قادر به دریافت ارتعاشات منفی است، میتواند ارتعاشات مثبت را نیز جذب کند. علاوه بر این، هنگامی که ما با کسی که شخصیت سازگار و ذهنی باز و پذیرا دارد مواجه میشویم، امکان دسترسی به دانش و تجربیات او هم برای ما فراهم میگردد و بالعکس. حالا تصور کنید که گروهی از افراد با ویژگیهای شخصیتی و ذهنی مشابه گرد هم بیایند. در این صورت، با ایجاد همافزایی و هماهنگی، میتوانند به آنچه که «ذهن برتر» نامیده میشود دست پیدا کنند. ذهن برتر قادر است به خلق دستاوردهایی شگفتانگیز برسد که در توان یک فرد منفرد نیست.
باید توجه داشته باشیم که موفقیت چهرههای سرشناسی همچون کارنگی، وریگلی و فورد، فقط منحصر به تلاشهای فردیشان نبوده است. هر یک از این افراد، زمان قابل توجهی را به تعامل با هم فکران خود اختصاص داده و در پیشرفت یکدیگر نقش فعالی ایفا کردهاند. برای مثال، فورد به طور مستمر با توماس ادیسون و هاروی فایرستون، بنیانگذار شرکت جهانی فایرستون، گرد هم میآمدند. این افراد با تبادل دانش و تجربیات ارزشمند، به توسعه دانش و بینش خود کمک شایانی کردهاند.
اما باید به خاطر داشت که شکلگیری ذهن برتر منوط به وجود هماهنگی میان شخصیتها و اهداف افراد عضو آن است. حضور فردی با شخصیت منفی و انگیزههای شخصی، به سرعت این هماهنگی را بر هم زده و مانع از دستیابی به اهداف مشترک میگردد.