کتاب ببخش و بگير رویکرد جدیدی به نظريههای سنتی موفقيت در پیش میگیرد. تحقیقات پیشگامانهی آدام گرانت در کتاب ببخش و بگیر، نشان میدهد که کمک به دیگران، بهجای رقابت با آنها، راز موفقیت است.
آدام گرانت روانشناس، مشاور سازمانی، استاد دانشگاه پنسیلوانیا و نویسندهی چهار کتاب پرفروش نیویورک تایمز است. او همچنین سابقهی حضور در شرکتهایی مانند گوگل، سازمان لیگ بسکتبال NBA و بنیاد گیتس را در رزومهی کاری خود دارد.
مجلهی فورچون او را در فهرست ۴۰ فرد جوان (زیر ۴۰ سال) برتر در دنیای کسبوکار قرار داده است. گرنت یکی از ۱۰ متفکر برجستهی حوزهی مدیریت شناخته میشود.
همهی ما افرادی را میشناسیم که فقط به خودشان اهمیت میدهند و نیازهای دیگران را نادیده میگیرند. افرادی که تنها هدفشان این است تا جایی که میتوانند پول و مقام به دست بیاورند. این افراد در زندگی شخصیت گیرنده دارند و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد، سودی است که به دست میآورند.
این دسته از افراد در مقابله با افراد قدرتمند به صورت بیشرمانهای چاپلوسی میکنند؛ ولی در برخورد با افرادی که نسبت به آنها قدرت بیشتری دارند، سلطهجو میشوند و از زبان زور برای متقاعد کردن دیگران و پیشبرد خواستههایشان استفاده میکنند.
دلیل خودخواه بودن این افراد چیست؟
آنها زندگی را مانند یک رقابت میبینند. برای یک شخصیت گیرنده، زندگی یک بازی بیرحمانه است و تنها در صورتی به دیگران کمک میکند که منفعت شخصی انجام آن کار برایش، بیشتر از هزینهی آن باشد.
یکی از نمونه های بارز این افراد، کنت لی، مدیر عامل سابق شرکت انرژی انران است. او علاوه بر گرفتن وام های کلان از شرکت برای مقاصد شخصی، هفتاد میلیون دلار از سهام شرکت را قبل از ورشکستگی شرکت برای نجات خودش فروخت و بیستهزار نفر را بیکار کرد.
البته شخصیت گیرنده لزوماً شرور و فاسد نیست. نمونهای کمتر زننده، بسکتبالیست افسانه ای، مایکل جردن است. زمانی که جردن بازیکن بود، به نفع افزایش سهم بازیکنان تیم صحبت میکرد؛ اما وقتی خود مالک سهام باشگاه شد، برعکس صحبتش عمل میکرد. استدلال او برای کارش این بود که: “برای موفق شدن، باید خودخواه باشی.”
احتمالاً بیشتر ما زمانی را به یاد داریم که از سخاوت شخص دیگری تحتتأثیر قرار گرفتهایم. مثلاً کسی که ما را راهنمایی یا به ما کمک کرده تا بتوانیم یک کار سخت را انجام دهیم؛ بدون اینکه انتظاری از ما داشته باشد. این افراد شخصیت بخشنده دارد.
ویژگی اصلی افراد بخشنده این است که در اکثر تعاملات، بیش از آن که دریافت کنند، میبخشند.
آنها دانش و زمان خود را کاملاً سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار میدهند و عموماً برای حفظ منافع گروه، از منافع شخصی خود چشمپوشی میکنند. تمرکز اصلی آنها تأمین نیازهای دیگران است. شخصیتهای بخشنده، کمک به دیگران را یک پاداش میبینند؛ زیرا باعث میشود خودشان هم احساس خوبی داشته باشند.
جورج مایر، نویسنده و برندهی جایزهی امی برای سریال سیمپسونها، نمونهی یک فرد بخشنده است. مایر دائماً نویسندگان دیگر را تشویق میکرد تا از ایدههای او بدون نام بردن از اسمش استفاده کنند. بنابراین، اگرچه او به ساختن بیش از سیصد قسمت از سیمپسونها کمک کرد؛ اما نام او فقط در ۱۲ قسمت از سریال آمده است. برای مایر، دیدن موفقیت سریال مهمتر از شهرت خودش بود.
مایر همچنین کلمهی “مه”(meh) را برای بیان کسالت و خستگی خلق کرد. این کلمه را اولین بار شخصیت بارت در این سریال گفت؛ ولی امروزه این کلمه در فرهنگ لغت آمریکایی وارد شده است. نکتهی جالب اینجا بود که مایر آنقدر به شهرت و اعتبار شخصی خود بیتوجه بود که فراموش کرده بود خودش این کلمه را خلق کرده! هدف اصلی او موفقیت سریال بود. افراد بخشنده مزایای سود گروهی را درک میکنند و در تلاش برای ایجاد سود بیشتر برای گروه هستند.