کتاب فقط کار (2021) نشان میدهد که تعصب و تبعیض کنترل نشده چقدر در محل کار مضر است. هرکسی تعصبات و ناخودآگاهی دارد که با خود به سر کار میآورد. اما اگر این تعصبها را کنار نگذارند، میتوانند یک محیط کاری مسموم با کارمندان ناراضی ایجاد کنند که نمیتوانند بهترین خودشان باشند. مقابله با تعصب یک پیروزی برای همه است.
کیم اسکات نویسنده نیویورک تایمز (New York Times) و وال استریت ژورنال (Wall Street Journal) و کتاب پرفروش صراحت تمام عیار (Radical Candor) و یکی از بنیانگذاران شرکتی به همین نام است. او سالها مدیر ارشد گوگل (Google) بود و به عنوان مربی مدیر عامل در دراپباکس (Dropbox) و توییتر (Twitter) کار کرده است. او عضو هیئت علمیدانشگاه اپل (Apple University) نیز بود.
فقط کار چیست؟
«فقط کار» زمانی اتفاق میافتد که برای همکاری و احترام، خود را آماده کنیم. اما چه چیزی مانع میشود؟
به نظر میرسد که «فقط کار» به طور طبیعی اتفاق میافتد. اکثر مردم میخواهند در سازمانهایی کار کنند که برای کار تیمی مشتاق هستند. به ندرت کسی پیدا میشود که بخواهد در محل کار، احساس اجبار کند. از طرف دیگر، چه کسی میخواهد در محیطی کار کند که همه در حال اینور و آن ور رفتن هستند؟ سازمانی به سبک 1984 که خواستار انطباق به جای احترام به فردیت است، بعید است که نوآوری را تقویت کند یا مکانی سرگرم کننده برای کار باشد.
و با این حال، اغلب اوقات، ما برعکس «فقط کار» را تجربه میکنیم. آیا تا به حال به خاطر شوخیهای توهین آمیز همکارتان احساس ناراحتی کردهاید؟ یا مثلا برایتان پیش آمده که با وجود تجربه بیشتر نسبت به برخی از همکارانتان، آنها ارتقا مقام گرفته و از شما جلو بزنند؟ اصلا میتوانید این وضعیت را توصیف کنید و اسمی برایش پیدا کنید؟
اغلب اوقات، تعصب یا پیش داوری، ما را به سمت انطباق سوق داده و قلدری، ما را به سمت تهدید اجبار سوق میدهد. بالاتر از همه این موارد، قدرت قرار دارد که تبعیض، آزار و اذیت یا حتی برخورد فیزیکی هم میتواند با خود همراه داشته باشد. این موارد باعث میشود که ما با محیطهای کاری بی رحمانه ناکارآمد مواجه شویم.
ناکارآمدی ممکن است یک پدیده یکپارچه به نظر برسد، اما وقتی مشکل را به اجزای سازنده آن تقسیم میکنیم و آنها را نامگذاری میکنیم، میتوانیم راهحلهایی پیدا کنیم که به ما کمک میکند محیطی محترمانه و مشارکتی که آرزوی آن را داریم را بسازیم.
کیم اسکات(نویسنده) در حال آماده شدن برای سخنرانی در مورد «صراحت تمام عیار» برای گروهی از مدیران سیلیکون ولی (Silicon Valley) بود و زمانی که میخواست روی صحنه برود، مردی به سمت او دوید و فریاد زد که به یک سنجاق محافظ برای پیراهنش نیاز دارد که دکمه ای ندارد.
چرا اسکات باید این مشکل را مشکل خودش بداند و بخواهد آن را حل کند؟ ظاهرا مرد او را با کارکنان مراسم اشتباه گرفته بود. اسکات نمیدانست چه پاسخی بدهد. آیا او باید سوگیری ناخودآگاه از خود نشان میداد و با این فرض که چون زن است، باید یکی از کارکنان باشد؟ یا نشانهای از تعصب عمیقتر بود؟ یا فقط مرد داشت قلدری میکرد و سعی میکرد به او نشان دهد که به عنوان یک سخنران به او احترام نمیگذارد؟
اسکات که مطمئن نبود چگونه با این موقعیت مواجه شود، از ترس یک درگیری، ساکت ماند. این برای همه بد بود. برای او بد بود زیرا احساس کرد اختیار خود را از دست داده است. برای مردی که از او یک سنجاق قفلی خواسته بود هم بد بود زیرا در مورد تعصبش چیزی نفهمید، اگر واقعا چنین نگاهی میداشت. برای کارکنان هم بد بود، زیرا مرد احساس میکرد که از کیم خدمات ضعیفی دریافت کرده است، کیم سنجاق مورد نظر را برای او نیاورد.
دلایل زیادی برای ساکت ماندن به جای واکنش به چنین شرایطی وجود دارد. ممکن است ترس موجهی داشته باشید که صحبت کردن، شما را به دردسر بیاندازد. برخی از افراد «اجازه» ندارند احساسات خود را مانند بقیه افراد بیان کنند، آنها دائما به عنوان «بیش از حد حساس» یا «عصبانی» تصور میشوند.
اما سکوت کردن هم هزینههای خودش را هم دارد. شما مجبورید با عصبانیت خود کنار بیایید و راهی برای ابراز آن ندارید. روابط شما با همکارانتان نیز ممکن است آسیب ببیند و فردی که نگرش مشکل ساز را نشان میدهد، فرصتی برای تشخیص و تغییر رفتار خود پیدا نکند.