کتاب رهبران آخر غذا میخورند به بررسی اثر هورمونها بر احساسات و رفتارهای ما میپردازد. همچنین این پرسش که بدن ما برای چه کاری طراحی شده و در حال حاضر دارد چه کار میکند، از موضوعات اصلی این کتاب است. دنیای امروز نیازمند رهبرانی است که ما را به مسیر درست هدایت کنند.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
سایمون سینک به خلق آینده ای بهتر و روشنتر برای بشریت خوش بین است. او مشاور مایکروسافت، پنتاگون، آمریکن اکسپرس و سازمان ملل است.
رهبر واقعی کیست؟
چرا جامعه به شکل امروزی خود درآمده؟ جامعهای که در آن برخی از مردم قدرتمند هستند و برخی دیگر هیچ اختیاری ندارند؟ این سلسله مراتب اجتماعی از کجا میآیند؟
کتاب رهبران آخر غذا میخورند، Leaders Eat Last با مقایسه جوامع مدرن با جوامع باستانی، میخواهد به همین پرسش پاسخ دهد.
در این کتاب متوجه میشویم که تقسیمبندی جامعه به «رهبران» و «پیروان» پیامدی طبیعی از زیستشناسی و تکامل است، اما این حرف به این معنا نیست که همه رهبران، آدمهای خوبی هستند.
اما چه چیزی باعث میشود که یک رهبر، ارزش پیروی و اطاعت داشته باشد؟
چه اتفاقی افتاد که مردم در یک جامعه، به رهبران و پیروان تقسیم شدند؟ پاسخ به این سوال ممکن است در علم زیستشناسی پیدا شود.
این تقسیمبندی به هورمونهایی مربوط است که طی هزاران سال تکامل یافتند تا با کنترل احساسات و رفتارها، به ما کمک کنند تا زنده بمانیم. این هورمونها امروز هم مثل گذشته بر رفتار و احساسات ما اثر میگذارند.
زمانی که کاری را انجام میدهیم، مثلا وقتی چیزی را که به دنبالش بودهایم پیدا میکنیم یا به هدف خاصی میرسیم، هورمون دوپامین با ایجاد احساس شادی به ما پاداش میدهد.
سروتونین و اکسیتوسین به ما در ایجاد روابط اجتماعی با دیگران کمک میکند.
هورمون اندورفین، خستگی و درد را به لذت تبدیل میکنند.
اندورفین باعث میشود بعد از یک روز سخت در باشگاه، حال خوبی داشته باشیم. دهها هزار سال پیش، اندورفین به شکارچیان کمک میکرد تا به شکار ادامه دهند و با وجود خستگی شدید، بالاخره گوشت شکار را به خانواده گرسنه خود برسانند.
امروزه همین هورمون به ورزشکاران حرفهای کمک میکند که تا پایان مسابقه نهایت تلاش خود را بکنند.
رفتارهای هورمونمحور علاوه بر کمک به بقا، الگوی سلسله مراتب اجتماعی را نیز ایجاد میکنند.
به عنوان مثال، در جوامع شکارچی-جستجوگر، اندورفین به شکارچیان امکان میداد که کیلومترها به دنبال یک شکار بدوند، طبیعتا این افراد جایگاه بالاتری در جامعه پیدا میکردند. اما افراد ضعیفتر، که به دلایلی نمیتوانستند در شکار شرکت کنند، مجبور بودند نقشهایی پایینتر مثل جمعآوری میوه را برعهده بگیرند.
این تمایز بین «قوی» و «ضعیف» اولین قدم در ایجاد سلسله مراتب اجتماعی بود. هورمونها باعث میشدند که افراد ضعیفتر بجای حسادت به قویترها، به خاطر سروتونین یا اکسیتوسین نسبت به یکدیگر و همچنین رهبر خود احساس خوبی داشته باشند.