این کتاب (2019) یک راهنمای عملی و ساده برای مدیریت پول و افزایش ثروت است که با استفاده از رویکرد ریاضی نویسنده در زمینه پسانداز و سرمایهگذاری، نه تنها شما را از بدهی آزاد میکند، بلکه شما را در مسیر استقلال مالی قرار میدهد. خبر خوب این است که نیازی نیست برای رسیدن به این هدف، کارآفرین یا صاحب سرمایه زیاد باشید. تنها چیزی که نیاز دارید یک برنامهریزی دقیق است.
کریستی شن و برایس لیونگ در کانادا در رشته مهندس تحصیل کردند، و سپس تصمیم گرفتند خیلی زود بازنشسته شوند. امروز آنها میلیونر هستند و زمان خود را صرف سفر، سخنرانی و نوشتن مقاله برای سایت خود، MillennialRevolution میکنند. داستان الهامبخش آنها در رسانههای سراسر جهان، از جمله نیویورک تایمز، ایندیپندنت بریتانیا، هاندلسبلات آلمان و مجله Women’s Health در استرالیا، به چاپ رسیده است.
بیانیه استقلال مالی!
“پول مهمترین چیز در دنیاست.” این یک ادعای شگفتانگیز و شاید کفرآمیز است. از این گذشته، بارها به ما گفته شده که پول خوشبختی نمیآورد. هرچند نمیتوانید با پول به سعادت برسید. اما یک مسأله وجود دارد: فقر قطعاً باعث رنجش شما میشود. پول، ریشه تمام شرها است اما مهمترین ابزار برای بهبود کیفیت زندگی هم هست. اگر میخواهید از افرادی که دوستشان دارید مراقبت کنید، به پول نیاز خواهید داشت، و هرچه بیشتر، بهتر. میخواهید زمان بیشتری را با بچههای خود بگذرانید؟ در مورد داشتن زمان خالی برای تفریح، مطالعه، رفتن به تئاتر و سفر به کشورهای جدید چطور؟ برای انجام این کارها به چه چیزی نیاز دارید؟ تا الان جواب را حدس زدهاید: پول.
این فلسفه کریستی شن، یک میلیونر خودساخته است که در 31 سالگی بازنشسته شد. در این خلاصه کتاب، بررسی خواهیم کرد که او چگونه این کار را انجام داد. منتظر باشید که در این کتاب دیدگاههایی متضاد، استراتژیهای غیرمعمول و مفاهیمی جدید را ببینید. مهمتر از آن، انتظار داشته باشید که یک نقشه راه برای ایجاد ثروت، پرداخت بدهی و استقلال مالی پیدا کنید. آماده هستید؟ بیایید شروع کنیم.
در سال 2005، استیو جابز در دانشگاه استنفورد برای فارغالتحصیلان سخنرانی کرد. توصیه او به دانشجویان این بود: “از قلب خود پیروی کنید.” این شعار احساس خوبی در شنوندگان ایجاد کرد. این امر بدیهی به نظر میرسد. چرا نباید از قلب خود پیروی کنید و کاری را انجام دهید که دوست دارید؟ چون انتخابهای قلب ما، معمولا اشتباه است!
تصمیم دانشجویان در مورد رشتهای قرار است در دانشگاه بخوانند را در نظر بگیرید. این همان سوالی بود که نویسنده کتاب، کریستی، در سال 2000 در مورد آن فکر میکرد. او به سه رشته علاقه داشت، نویسندگی، حسابداری و مهندسی کامپیوتر. قلبش به او گفت که نوشتن را انتخاب کند و عقلش به او گفت که دنبال مهندسی برود. کریستی سراغ انتخاب دوم رفت. و این تصمیم خوبی بود. بیایید به آن نگاه کنیم. یک برنامه چهار ساله لیسانس در کانادا حدود 40.000 دلار هزینه دارد.
نویسندگان در طیف بین نویسندههای مبتدی و ناشناختهای که هیچ درآمدی ندارند و نویسندگان برجستهای مثل استیون کینگ که میلیونها دلار درآمد دارند، قرار میگیرند. با این حال، متوسط درآمد این حرفه 17000 دلار در سال است. در سال 2000، حداقل دستمزد 6.85 دلار در ساعت یا 14248 دلار در سال بود. پولی که هر کسی بدون مدرک دانشگاهی میتوانست کسب کند، بنابراین کم کردن این مبلغ از 17000 دلار به کریستی نشان داد که مدرک نویسندگی چقدر ارزش دارد: فقط 2752 دلار در سال.
در مقابل، مدرک حسابداری، حدود 24000 دلار بیشتر از حداقل دستمزد ارزش داشت. در همین حال، یک مهندس کامپیوتر، 40000 دلار بیشتر در هر سال به دست میآورد.
اما صبر کنید. شما نمیتوانید قیمت خوشبختی را تعیین کنید. مطمئناً رویاها ارزش دنبال کردن دارند، درست است؟ خب، لزوماً نه. از این گذشته، اگر ندانید نان شب شما از کجا میرسد، بعید است که با هیجان کار کنید، به خصوص اگر کار شما نیاز به خلاقیت داشته باشد. احساسات نیز با گذشت زمان تغییر میکنند؛ یک مطالعه در سال 2013 در نشریه Science منتشر شد که نشان داد رویاهای تقریباً همه 19000 شرکتکننده، طی یک دهه گذشته به طور قابل توجهی تغییر کرده است.
به همین دلیل است که پیروی از ریاضیات سود دارد. کریستی، امروز یک نویسنده حرفهای است. دلیل اینکه او به اینجا رسید ساده است: شغل پردرآمد مهندسی به این معنی بود که او برای پرداخت اجاره به نوشتن وابسته نیست. به عبارت دیگر، پول، به او اجازه داد که در نهایت رویای واقعی خود را دنبال کند.
در بخش بعدی، خواهیم دید که او چگونه این کار را انجام داد.