کتاب قدرت پشیمانی در نقد جهانبینی “بدون پشیمانی” نوشته شده است. نویسنده با بهرهگیری از مطالعات روانشناسی، روشهایی عملی برای استفاده از پشیمانی و بهرهگیری از اشتباهات گذشته برای شکل دادن به آیندهی بهتر به اشتراک میگذارد.
دنیل پینک نویسندهی تحسینبرانگیز هفت کتاب است که پنج کتاب آن در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز جای گرفته است. برخی از کتابهای او عبارتند از: «ذهن کامل نو»، «انگیزه»، «کی؟»، «مثل انسان بفروش»، «ملتی آزاد» و… .
با خواندن این کتاب میآموزیم تا از قدرت پشیمانی خود برای رشد و پیشرفت استفاده کنیم.
احتمالاً عبارت “پشیمان نیستم.” را خیلی شنیدهاید. اما اگر به شما بگویم که این نگاه به زندگی کاملاً اشتباه است، باور میکنید؟
پشیمانی یک احساس کاملاً عادی است. همهی ما چندین بار این احساس را در زندگی خود تجربه کردهایم؛ اما در جامعه نگاه خوبی نسبت به پشیمانی وجود ندارد.
تقریباً همهی مردم از احساس پشیمانی، فراری هستند؛ اما باید بدانیم که پشیمانی احساسی کاملاً طبیعی است و باید آن را بپذیریم. چرا که اگر به درستی از این احساس استفاده کنیم، میتوانیم از آن در جهت رشد خود بهره ببریم.
استفادهی درست از پشیمانی، بهرهوری ما را افزایش میدهد، کمک میکند هدف خود را پیدا کنیم و ما را به سمت آیندهای معنادارتر هدایت میکند. پس نباید حسرت و تأسف گذشتهمان را بخوریم.
در یک صبح آوریل سال 1888، آلفرد نوبل، مخترع دینامیت، از خواب بیدار شد و تیتر روزنامه را خواند: «آلفرد نوبل، تاجر مرگ مُرد!». تصور کنید که آلفرد نوبل در آن لحظه چه احساسی داشته است.
البته اشتباه شده بود، او زنده بود. برادر بزرگتر آلفرد، لودویگ نوبل، فوت شده بود. اما مطبوعات محلی بهاشتباه آگهی درگذشت او را منتشر کرده بودند. روزنامهها آلفرد نوبل را برای اختراع دینامیت و سایر مواد منفجره که به جنگهای آن زمان دامن زده بود، محکوم کرده بودند و او را مردی تشنهی پول و قدرت میدانستند که ثروتش را به قیمت خون هزاران انسان به دست آورده است.
همانطور که میتوانید تصور کنید، آلفرد نوبل شوکه شده بود. باورش نمیشد که دیگران چنین تصوری نسبت به او دارند. او به یکباره از گذشتهی خود پشیمان شده بود. در حقیقت احساسی به نام «پشیمانی» بر او غلبه کرده بود. اما به جای این که مانند دیگران از احساس پشیمانی خود فرار کند، با احساسش روبهرو شد و آن را به هدفی معنادارتر تبدیل کرد.
در حقیقت احساس پشیمانی او کاتالیزوری برای تغییر زندگیاش شد. از آن روز آلفرد تلاش کرد تا زندگی خود را تغییر دهد و در پی جبران اشتباه خود برآید. آلفرد نوبل در آخرین وصیتنامهی خود، 94 درصد از دارایی خویش را برای مؤسسهای كه بنیاد فیزیك نام گرفت، وقف کرد. او درخواست كرد كه هر سال جایزهای از سوی این مؤسسه به برجستهترین دستاوردها و اختراعاتی اهدا شود كه در رشتههای فیزیك، شیمی، ادبیات و علوم طبیعی یا پزشكی با هدف “كمك به بشر” سرآمد بودهاند.
هشت سال بعد از آن روز، زمانی که آلفرد نوبل درگذشت، دیگر کسی او را تاجر مرگ نمیدانست، روزنامهنگاران از مرگ او خوشحال نبودند و او را فردی انساندوست میدانستند. امروزه، وقتی کلمهی “نوبل” را میشنوید، به احتمال زیاد عبارت “جایزهی نوبل” به ذهنتان میرسد، نه دینامیت و مرگ. و این دقیقاً همان چیزی بود که آلفرد میخواست. درحقیقت اشتباه روزنامهنگاران، به آلفرد نوبل فرصت بینظیری دارد تا زندگی خود را معنادارتر کند.
در آن صبح سرنوشتساز آوریل سال 1888، زمانی که روزنامهای آگهی ترحیم اشتباهی را منتشر کرد، پشیمانی مردی میانسال را وادار کرد تا در زندگی خود تجدیدنظر کند و مسیر خود را در مدت زمانی که برایش باقی مانده بود، تغییر دهد.
پشیمانی کاتالیزور او برای تغییر و انگیزهی حرکت او بهسوی هدفی بزرگتر بود. پشیمانی میتواند برای شما نیز چنین کارکردی داشته باشد.