در اپیزود شوروی گفتیم یکی از علل اصلی فروپاشی شوروی اقتصاد دستوری بود. در اپیزود اقتصاد توحیدی هم گفتیم که بنیصدر اعتقاد جدی به دستوری اداره کردن اقتصاد داشت.
امروز درباره همین مورد صحبت میکنیم و ابعاد اقتصاد دستوری را کاملا بررسی میکنیم.
اقتصاد دستوری هیچوقت جواب نمیدهد. اگر تاثیری داشته باشد هم کوتاه مدت است. آفت بزرگی است که نه تنها قیمتها را کاهش نمیدهد، بلکه باعث افزایش قیمتها هم میشود و ساز و کار درست اقتصادی را بهم میریزد. منجر به ایجاد رانت، فساد، ایجاد صف و سهمیهبندی و قاچاق، کمفروشی و قطحی و به وحود آمدن بازار سیاه و از بین رفتن منابع و افتضاحات دیگر میشود. نکته این است که ذینفعان اقتصاد دستوری همچنان تفکرات بنی صدر را در ایران اجرایی میکنند.
یعنی واقعیت را طور دیگر نشان میدهند و از اقتصاد دستوری دفاع میکنند و عموم مردم فکر میکنند این افراد دلسوزند؛ چون از پایین آمدن قیمتها دفاع میکنند! اپیزود امروز راجع به همین موضوع است؛ اینکه چرا اقتصاد دستوری بد است.
اقتصاد دستوری و قیمتگذاری دستوری یکی از اقدامات پوپولیستی و عوامفریبانه دولتهاست. البته بیش از ۵۰ سال است در کل دنیا منسوخ شده اما در خیلی از کشورها مثل ایران، طرفداران زیادی دارد؛ چون تورم خیلی بالاست، دولت سعی میکند به مردم نشان دهد تورم را مهار کرده است. پس راحت ترین راه را انتخاب میکند: راه عوامفریبانه و پوپولیستی.
راهی که اگر هم تاثیر داشته باشد، خیلی کوتاه مدت است: چه راهکاری؟ اقتصاد دستوری. سعی میکند به همهچیز دستور دهد و همه چیز را کنترل کند.
یعنی دولت تصور میکند یک عصای جادویی دارد و با آن عصا قیمتها سر خم میکنند و کاهشی میشوند.
در صورتیکه هیچوقت این اتفاق نمی افتد و قیمتها مسیر خود را میروند.
البته این کار مخصوص این دولت و این حکومت نیست و ریشه تاریخی دارد. مثلا سال ۱۲۸۴، والی تهران، تاجران قند را به علت اینکه قند گران شده بود در ملا عام فلک کرد.
البته تجار برای منفعت شخصی این کار را نکرده بودند. افزایش تقاضای جهانی قند باعث این گرانی شده بود و گرانی منطقی بود. هرچند که اقتصاد دستوری یک نسخه منسوخ شده محسوب میشود اما در ایران طرفداران زیادی دارد.
مثلا هنوز که هنوزه افراد زیادی این داستان تاریخی را برای همدیگر تعریف میکنند؛ که یک روز نان گران شده بود و رضا شاه سرزده به نانوایی میرود و وقتی قیمت را میبند، نانوا را در تنور خودش میسوزاند. فارغ از اینکه داستان واقعی است یا خیر، عموم افراد این کار را یک کار درست برای کنترل قیمتها میدانند.
سعی اگر دولتمردی قیمت را به طور دستوری کاهش دهد؛ آدم ها میگویند این فرد آدم دلسوزی است.
درحالی که اینطور نیست و این باور غلطی است که جای افتاده است. شاید علتی که این باور جا افتاده است این است که هنوز خیلی افراد یا حتی خود دولتمردان را فرق بین تورم و گران فروشی را درست درک نکرده اند. یعنی وقتی قیمتها بالا میرد تصور میکنند گران فروشان بوده اند که باعث این گرانی شده اند و راه حلشان برای حل این مشکل، گرفتن گران فروشان است.
میبینیم که مثلا سلطان سکه و شکر و دلار را به عنوان مسببین گرانی معرفی میکنند. اما یک سوال؛ بعد از اعدام این سلاطین، قیمت ها کم شد؟ اصلا چرا در کشور این همه سلطان داریم؟
گران فروشی با تورم خیلی متفاوت است.
تقریبا اکثر اقتصاددانان متفقالقول بر این باورند که تورم یک پدیده پولی است. یعنی هر کشور با توجه به افزایش تولید کالا و خدماتش دست به خلق نقدینگی یا همان چاپ پول بزند. پس اگر بیشتر از این میزان نقدینگی خلق کند دچار تورم میشود.
در نظر بگیرید شما مدیریت کشوری را در دست دارید که سالی ۱۰ خودرو تولید میکند و ۱۰۰ میلیون تومان چاپ میکند. حالا امسال تصمیم میگیرید همان ۱۰ خودرو را تولید کنید و تولید را افزایش ندهید ولی به جای ۱۰۰ میلیون، امسال ۲۰۰ میلیون پول خلق کنید که مردم ثروتمند تر شوند.
چه اتفاقی میافتد؟ ۱۰ خودرو داریم و ۲۰۰ میلیون تومان پول. پس طبیعتا قیمتها بالا میرود. مردم پول بیشتری در حسابشان دارند ولی ثروتمندتر نشدهاند. تورم اینطور ایجاد میشود.
اینجا یک سوال مهم مطرح میشود؛ آن هم این که فروشندگان خودرو که در اثر تورم قیمت محصولشان افزایش یافته، دارند گران فروشی میکنند؟ خیر
تعریف گران فروشی متفاوت است. اینها در اثر تورم، افزایش قیمت داشته اند. این آدم ها گران فروش نیستند. گران فروشی زمانی اتفاق می افتد که حجم نقدینگی از طرفی و حجم کالا و خدمات از طرف دیگر در یک تعادل نسبی باشند. در این شرایط اگر یک نفر یا یک شرکت کالا و خدماتش را بیشتر از قیمت تمام شده به علاوه سود منطقی بفروشد، گرانفروشی صورت گرفته و طبیعتا طبق قانون مجازات میشود. البته توجه کنید منظور از مجازات، لزوما اقدام سریع و انقلابی دولت نیست. گرانفروش را مردم تنبیه میکنند. وقتی فروشندهای کالایی را با قیمت بالا بفروشد، مردم او را تنبیه میکنند و ازش خریداری نمیکنند. مگر این که انحصار داشته باشد که در این صورت وظیفه دولت، مقابله با آن انحصار است. یعنی در نظر بگیرید شما میخواهید وسیلهای بخرید؛ این مغازه قیمت را بالاتر اعلام میکند، شما هم از آن خرید نمیکنید و از بقیه فروشگاه های ارزانتر خرید میکنید. یعنی گران فروش را شما تنبیه کردهاید. پس وقتی مردم از او خرید نکنند و تقاضا کم شود، طبیعتا مجبور میشود قیمت را کاهش دهد و منطقی کند.
پس عامل اصلی گرانی و افزایش قیمت کالاها، رشد نقدینگی است؛ نه افزایش قیمت دلار و بنزین و سلطان سکه و شکر و اینها.
افزایش نقدینگی موجب ایجاد تورم میشود و کار اصلی دولت هم مقابله با گران فروش نیست؛ گرانفروش را مردم تنبیه میکنند. کار اصلی دولت مقابله با گرانی و تورم است که باید مشکل را ریشهای حل کنند. راهکار هایی مثل کسری بودجه، اصلاح نظام مالیاتی و ساختارهای بانکی و کارهای خیلی زیادی که میتوان انجام داد.
بد نیست معنای قیمت را هم درک کنیم تا مفهوم قیمتگذاری دستوری و اقتصاد دستوری را توضیح دهیم.
قیمت چیست؟ قیمت یعنی هزینه فرصت پول. یعنی شما وقتی میخواهید چیزی به دست آورید چقدر پول از دست میدهید؟ یا به عبارتی وقتی کالا را برای فروش به بازار میبرید بقیه مردم حاضرند چقدر پول بابت کالا پرداخت کنند؟
قیمت از مهمترین پارامترهاي اقتصادی است که به بازار جهت میدهد. عاملی است که باعث میشود مصرفکننده یا تولیدکننده انگیزه خرید پیدا کنند یا نسبت به خرید بی میل شوند. به عبارت بهتر؛ قیمت تعیین میکند که تولید کننده هر محصول را چقدر تولید کند یا اصلا به چه کسی بفروشد.
تا اینجا مفهوم تورم، گران فروشی و قیمت را درک کردیم. حالا به یک سوال مهم جواب دهیم. چرا دولتها دوست دارند با دستور قیمتها را کنترل بکنند؟
وقتی تورم بالا میرود، قدرت خرید مردم کمتر میشود. پس مردم در اثر فشارهای اقتصادی شروع به اعتراض میکنند. راهکار دولت برای راضی کردن مردم چیست؟ طبیعتا افرادب که در اثر تورم زیر فشار اقتصادیاند، خیلی با دولت همکاری نمیکنند؛ به دولت فشار میآورند که باید قیمتها را هرچه سریعتر کنترل بکنید. دولت هم برای اینکه آرامش را در جامعه تزریق کند، تمام تقصیرات را گردن فروشندگان و تجار میاندازد. علاوه بر اینکه مقصر را یک نفر دیگر معرفی میکنند خود هم وارد عمل میشوند و در بازارها دخالت میکنند. حالا اختیار یکسری کالاها دست دولت است.
مثل دلار.
قیمت اینها را کاهش میدهد. چون خودش عرضه کننده اصلی دلار و سکهست، قیمت را دستوری کاهش میدهد و یک نفر هم به عنوان گران کننده و مقصر اصلی معرفی میکنند. به عبارت بهتر دولت اشتباهات خودش را گردن یک آدم دیگر میاندازد و سعی میکند مسئله را با بگیر و ببند حل کند.
اما این کار دولتها خیلی جواب نمیدهد و اصلا اقتصاد با دستور اداره نمیشود. مثلا در نظر بگیرید طبق همان ساز و کاری که برای شکل گیری تورم توضیح دادیم، قیمت خودرو زیاد میشود. حالا دولت برای کنترل قیمت آن شروع به دخالت در بازارش میکند و قیمت خودرو را بصورت دستوری کاهشی میکند. در این صورت دولت اگر توانش را داشته باشد و بتواند با دخالت حداکثری قیمتها را ثابت نگه دارد، این ثابت نگه داشتن مثل فشرده کردن فنر است که تا وقتی این فنر را پایین نگه میدارد قیمتها کاهشی هستند و از طرفی هرچقدر بیشتر فنر را فشرده کند این فنر با انرژی بیشتر آزاد میشود. این که دولت تلاش میکند با دستور قیمتها را بطور کاذب پایین اورد، مثل پزشکی است که برای بیماری که عفونت بالایی در بدنش دارد و این عفونت باعث شده دچار درد زیادی شود، برای اینکه بیمار درد نکشد برای او مسکن تجویز میکند. شاید درد بیمار کم شود ولی عفونت در نهایت بیمار را میکشد. بله درست است! اقتصاد دستوری شاید موقتا باعث کاهش قیمتها شود؛ ولی در نهایت اقتصاد را فلج میکند.
تا اینجا متوجه شدیم دولت برای حل کردن گرانی، به حای دستوری اداره کردن اقتصاد باید تورم و گرانی را ریشه ای با اصول درست حل کند.
همچنین دریافتیم که تورم یک پدیده پولی است و در اثر خلق نقدینگی بوجود میآید.
اما حالا که اقتصاد دستوری جواب نمیدهد، راهکار اصولی برای مقابله با تورم و کنترل نقدینگی چیست؟ مهم ترین عامل رشد نقدینگی، کسری بودجه است. کسری بودجه در اثر شلختگی مالی دولت ها بوجود می اید. کسری بودجه به زبان ساده یعنی دخل و خرج دولت ها بهم نمیخورد و درآمد دولت از مخارج آن کمتر است.
پس به جای قیمتگذاری دستوری اولین کاری که باید دولت انجام دهد، اصلاح ساختار بودجه است.
البته بد نیست این نکته هم اشاره کنیم که دولت هایی که کسری بودجه شدید دارند عموما به خاطر سیاستهای پوپولیستی آن هاست. یعنی ولخرجی های اضافه میکنند و وعده وعیدهای الکی میدهند که محبوبیت بخرند. همین عواملی که باعث افزایش کسری بودجه میشود. اقتصاد دستوری واقعا موجب فاجعه میشود.
وقتی دولت به اسم حمایت از مصرف کننده در بازارها دخالت کند و قیمتها را با دستور سعی میکند پایین نگه دارد، ناخواسته به شکل گرفتن بازار سیاه کمک میکند.
به طور کلی وقتی در اقتصاد در یک بازار محدودیت اعمال میکنند باید منتظر شکلگیری بازار سیاه باشیم.
اما بازار سیاه که شکل میگیرد اتفاق عجیبی میافتد؛ آن هم این که بازار سیاه قیمت را تعیین میکند، نه دولت!
با ایجاد بازار سیاه عملا کنترل نظارت از دست دولت خارج میشود. برای درک بهتر، دلار مثال خوبی است. بانک مرکزی در صرافیها هر روز یک قیمت را تعیین میکند ولی در بازار آزاد هم قیمت به همین عددی که روی تابلوهای صرافیهاست خرید و فروش میشود؟
خیر!
هرچند که روسای بانک مرکزی و اعضای دولت میگویند ما نرخ بازار آزاد را قبول نداریم و قیمت دلار چیزیست که ما میگوییم، ولی در جامعه اتفاقات دیگری رقم میخورد. تقریبا همه مردم به جز رئیس کل بانک مرکزی و اعضای دولت نرخ بازار آزاد را قبول دارند نه نرخ اعلامی دولت را.
اگر نگاهی به بازار ارز بکنیم این موضوع را به خوبی درک میکنیم. مثلا شما اگر دلار را به قیمت دستوری که دولت تعیین کرده بخرید وقتی در بازار آزاد میخواهید آن دلار را بفروشید به همان قیمت مصوب دولت میفروشید؟ یا به نرخ بازار آزادی که گرانتر است؟ طبیعتا به نرخ بازار آزاد.
چون نرخ واقعی نرخ بازار آزاد است و نه نرخ دستوری دولت.
یکی دیگر از معایب بازار سیاه این است که برای فروشندگان ریسک بالایی دارد. مثلا ممکن است یکدفعه ای دلالان دلار را که در سبزه میدان تهران دلار خرید و فروش میکنند دستگیر کنند و دلارهایشان را مصادره کنند. پس اتفاقی که می افتد این است که دلال هزینه ریسک را روی محصولش می آورد و اجناس را به قیمت بالاتر از حالت عادی عرضه میکند و این یکی از آثار شوم قیمت گذاری دستوری است. هرچقدر بیشتر دولت دخالت کند، اثر معکوس بیشتری به جامعه تحمیل میشود.
یا مثلا قیمت گذاری دستوری را میتوانیم در صنعت خوردو بهتر ببینید.
دولت قیمت خودرو را با عددی اعلام میکند و به خودروسازان دستور میدهد باید خودرو را به قیمتی که من میگویم بفروشید. خودروساز هم با این قیمت میفروشد اما آیا بازار آزاد هم همان قیمت دستوری را قبول میکند؟ خیر
اقتصاد دستوری نه تنها قیمت ها را کاهش نمیدهد بلکه باعث به باد رفتن منابع هم میشود.
در نظر بگیرید مثلا پژو پارس را از کارخانه به قیمت ۳۰۰ میلیون تومان که دولت تعیین کرده میخرید. ولی وقتی در بازار آزاد که قیمتش ۵۰۰ میلیون تومان است، حاضرید به همان قیمت ۳۰۰ میلیون تومان بفروشید؟ خیر
شما به قیمت بازار ازد میفروشید چون قیمت واقعی قیمت بازار آزاد است. اینجاست که قیمت گذاری دستوری شکست میخورد. برای اینکه درک کنید قیمت گذاری دستوری و اقتصاد دستوری چطور باعث به باد رفتن منابع میشود، میتوان گفت وقتی دولت قیمت گذاری دستوری میکند یکسری کالاها که خودش عرضه کننده اصلی است را با قیمت پایین به بازار عرضه میکند؛ مثل خودرو و دلار و … .
با این مدل عرضه قیمت ها نه تنها کاهش پیدا نمیکنند بلکه افزایشی هم میشوند. چون این کار انگیزه سفته بازی را بالا میبرد و تنها مردم به انگیزه مصرف خریداری نمیکنند. یکسری افراد دیگر کالا را میخرند به نیت اینکه سود بکنند.
مثلا دلار را از صرافی بخرند و در بازار آزاد بفروشند. یا خودرو را در قرعه کشی خرید کنند و در بازار ازد بفروشند که سود کنند.
پس با اینکار یک تقاضای جدید برای بازارها ایحاد کردهایم. این افزایش تقاضا به بالا رفتن بیشتر قیمتها منجر میشود.
چرا؟ چون عرضه که به همان میزان زیاد نشده؛ اما حالا علاوه بر تقاضاهای مصرفی، تقاضاهای سفتهبازانه و سرمایهگذاری هم اضافه شده.
نکته مهمی که باید مدنظر بگیریم این است که بازارهامکانیسم خود تنظیمی دارند و خود را با شرایط وفق میدهند.
توجه کنید که منظور از بازار تمامی بازارهاست. مسکن ارز بورس و…
پس اگر دولت بخواهد در یک بازار دخالت کند این دخالت منجر به این میشود که بازار از مسیر اصلیاش خارج شود و این دستکاری در بازار در نهایت به ضرر دولت تمام میشود؛ هرچند که مردم هم آسیب زیادی میبینند.
مثل اتفاقی که سال ۹۹ در بورس تهران افتاد. دولت هرچقدر سعی کرد بازار را رشد دهد درنهایت به سقوط منجر شد و در مسیر اصلاحی هم هرچقدر سعی کرد جلوی ریزش را بگیرد باز نتوانست کاری انجام دهد و صرفا زمان ریزش را طولانی تر کرد.
یعنی اگر دولت سال ۹۹ در بورس دستکاری نمیکرد، بازار خیلی زودتر به حالت عادی برگشته بود.
چرا این اتفاق افتاد؟ چون اقتصاد دستوری جوابگو نیست.
بازارها در نهایت مسیرشان را پیدا میکنند. اگر دولت یا هرنهادی هم میخواهد در بازار دخالت کند، دخالت باید در مسیر راستای بازار باشد؛ نه خلاف جهت بازار.
یعنی اگر دولت قصد داشته باشد با بازار وارد جنگ شود و بازار را از مسیر خودش خارج کند قطعا با شکست مواجه میشود.
دولت وقتی اقتصاد دستوری را انتخاب میکند، تصور میکند میتواند قیمت همه چیز را کنترل کند درحالی که این کار امکان پذیر نیست.چون وقتی در بازار دخالت میکند و قیمت را بصورت دستوری پایین نگه میدارد، ناخواسته سیگنال افزایش قیمت بقیه بازارها را به مردم میدهد.
برای تفهیم بیشتر، به کالاهای مکمل و جایگزین اشاره میکنیم. در یک دستهبندی خاص، کالاها در اقتصاد به دو دسته کلی تقسیم میشوند: کالاهای مکمل و کالاهای جایگزین.
کالاهای مکمل کالاهایی هستند که تکمیل کننده یکسری کالاهای دیگر هستند مثلا قند یک کالای مکمل برای جای است و اگر قیمت چای گران شود طبیعتا تقاضای برای چای هم کم میشود. وقتی مردم چای کمتری مصرف کنند پس قند کمتری هم مصرف میکنند پس تقاضای برای خرید قند هم کاهش پیدا میکند.
اما یک دسته کالای دیگر به نام کالای جایگزین هم داریم. یعنی به حای یکسری کالای دیگر استفاده میشوند. مثلا اگر قیمت چای گران شود، مردمکمتر چای مصرف میکنند و به سراغ کالای جایگزین میروند، مثل قهوه.
به عبارت بهتر افزایش قیمت چای باعث افزایش تقاضا برای قهوه میشود.
اگر در بازار قیمتگذاری دستوری انجام دهیم این کار باعث میشود روی بقیه بازارها هم اثر بگذارد و کالاهای جایگزین و مکمل مشمول این سیاست ما شوند. مثلا اگر دولت بخواهد قیمت گوشت را کنترل کند، باید قیمت گذاری دستوری را از قصابی شروع کند؛ خب طبیعتا قصاب نمیتواند جنس گران بخرد و به مردم بفروشد؛ پس دولت سراغ کشتارگاه میرود. بعد باید سراغ دامداری رود و بعد علوفه و نهاده های دامی را کنترل کند. بعد حقوق کارکنان را کنترل کند و اجازه بها و قیمت ملک دامداری را کنترل کند؛ و برای کنترل قیمت ملک باید قیمت مصالح را کنترل کند و به عبارت بهتری باید همه چیز را کنترل کند.
کاری که اصلا امکان پذیر نیست. ما میلیونها کالا در اقتصاد داریم که بصورت دومینو وار روی هم تاثیر میگذارند؛ پس نمیتوانیم قیمت همه را کنترل کنیم.
اقتصاد دستوری علاوه بر تمام موارد، به تولید آسیب خیلی جدی میزند.
در نظر بگیرید شما یک تولیدکننده هستید که میبینید دولت میخواهد با دستور قیمتها را کنترل کند. اجازه افزایش قیمت به شما را نمیدهد؛ شما ۳ راه دارید: اولین راه این است که کسب و کارتان را کلا تعطیل کنید. یعنی میبینید اصلا برای شما توجیه اقتصادی ندارد و هر افزایش قیمتی یک ریسک خیلی بزرگ دارد. ولی لگراند تصمیم به تعطیلی نگیریدب، راهکار دوم این است که کیفیت و کمیت را کم کنید.
وفتی یک تولید کننده میبیند تولید به ضررش تمام میشود و از طرفی نمیخواهد بنگاه را تعطیل کند و چون دولت قیمت را دستوری تعیین کرده و باید آن را ثابت نگه دارد، دو راه دارد: یا محصول بی کیفیت تری تولید کند؛ یا دست به کم فروشی بزند. مثلا بستنی را با وزن کمتری تولید کند. در نظر داشته باشید گران فروشی را میتوان دید؛ اما کم فروشی را نمیتوانید ببینید و با قیمتگذاری دستوری امکان تقلب افزایش پیدا میکند.
فارغ از دو موردی که اشاره کردیم یعنی تعطیلی کسب و کار و کم کردن کیفیت و کمیت، یک راهکار سوم هم به عنوان یک تولید کننده دارید: این که یک ارزش افزوده برای محصول ایجاد کنید که آن را با قیمت بالاتری بفروشید. برخی تولید کنندگان با این کار اقتصاد دستوری را دور میزنند و به قیمت واقعی میفروشند.
مثلا دولت برای تولیدکنندگان لبنیات قانون میگذارد که حق ندارید قیمت ماست را افزایش دهید.
تولید کنندگان هم دست به نوآوری میزنند. مثلا ماست ایسلندی تولید میکنند و آن را با قیمت بالاتر از مصوب دولت میفروشند. حالا اگر دولت مجددا جلوی افزایش قیمت محصولات جدید را بگیرد، با این کار جلوی پیشرفت بنگاه هم میگیرد و با این کار تا مرز تعطیلی بنگاه هم پیش میرود.
پس همانطور که دیدیم، اقتصاد دستوری غیر از آسیب هیچ ارزش افزوده ای برای تولید کننده ندارد.
شاید شنیده باشید که میگویند فلانی از ترس، ماست هایش را کیسه کرد! داستان چیست؟ ماجرا از این قرار است که روزی به مختار السلطنه که رئیس شهربانی دوره رضاشاه بود اطلاع میدهند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده است.
او دستور میدهد کسی حق ندارد ماست گران بفروشد. بعد از این دستور،برای اینکه اطمینان خاطر پیدا کند که ماست گران نشده با قیافه ای ناشناخته به یکی از لبنیات فروشی ها میرود و مقداری ماست درخواست میکند.
ماست فروش که او را نشناخته است میپرسد چه جور ماستی میخواهید؟ ماست معمولی یا ماست مختار السلطنه؟ مختار السلطنه با حیرت میپرسد مگر این دو چه فرقی باهم دارند؟ ماست فروش میگوید: ماست معمولی همانی است که از شیر میگیریم و بدون آب است و با قیمتی که خودمان تعیین میکنیم به فروش میرسانیم اما ماست مختار السلطنه همین ظرف دوغی است که جلوی مغازه است. یک سومش ماست و مابقی آن آب است و به نرخ مختار السلطنه میفروشیم.
مختار السلطنه دستور میدهد ماست فروش را جلوی مغازه اش به طور وارونه آویزان بکنند و بند شلوارش هم محکم ببندند و ظرف دوغ را از بالا در لنگه های شلوارش بریزند و شلوارش را به مچ پاهایش ببندند. مختار السلطنه دستور میدهد آنقدر باید به این شکل آویزان باشی که تمام آبهایی که درون ماست کرده ای از شلوارت خارج شود.
وقتی بقیه لبنیات فروشی ها از این قضیه باخبر شدند، همه ماست هایشان را کیسه کردند. یعنی بدون قاطی کردن آب ماست را در کیسه ریختند و فروختند. و این ضربالمثل شکل گرفت.
توجه داشته باشید اقتصاد دستوری تنها مربوط به دخالت در کالاها نیست؛ دولت در همهچیز سعی میکند اقتصاد را به صورت دستوری اداره کند؛ از نرخ بهره گرفته یا مباحثی مثل حقوق و دستمزد.
و چون به نیاز و شرایط توجه نمیکند بی عدالتی بوجود میآورد.
مثلا حثوق و دستمزد را در کل کشور یک عدد اعلام میکند؛ فارغ از این که کسی که در تهران است هزینه اش چقدر نسبت به کسی که در روستا یا شهرستان کوچک است، بیشتر است.
یا مثلا نرخ بهره را بصورت دستوری تعیین میکند و پاییننگه میدارد. پایین نگه داشتن نرخ بهره باعث میشود رانت گرفتن به یک کار رانتی تبدیل شود. یعنی هرکس رانت بیشتری داشت، وام بیشتر بگیرد و سود بیشتر بکند. اصلا علتی که ما ابربدهکاران بانکی را داریم همین پایین بودن نرخ بهره است.
گفتیم دولت شاید با قیمت گذاری دستوری بتواند بصورت موقت یا کوتاه مدت قیمتها را بصورت کاذب کنترل کند؛ اما این کنترل کردن مثل فشردن فنر است. این فنر با فشردگی بیشتر، با انرژی بیشتری هم آزاد میشود.
نمونه بارزش را سال ۹۷ در دلار دیدیم. دولت سعی کرد با ابزارهای مختلف نرخ دلار را سرکوب کند.
قیمت واقعی دلار در آن بازه حدود ۱۲ هزار تومان بود. در صورتی که قیمت را با دستور حدود ۶ هزار تومان رسانده بودند. این فنر فشرده و فشرده تر شد تا وقتی که آزاد شد و تا حدود ۱۹ الی ۲۰ هزار تومان هم افزایش یافت و این از تبعات اقتصاد دستوری است.
افزایش قیمت دلار به این صورت شوک بدی به اقتصاد وارد میکند.
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم و لیستی از مهم ترین و بدترین بلاهایی که اقتصاد دستوری سر اقتصاد میآورد تهیه کنیم، موارد زیر است:
۱)نابود کردن تخصیص منابع. آقای فریدمن میگفت: شاید اقتصاددان ها چیز خاصی ندانند اما به خوبی میدانند چطور میتوانند کمبود یا مازاد کالا را با اعمال سقف قیمتها و اعمال کف قیمتها به وجود آورند.
۲)این که قیمت بازار آزاد افزایش بیشتری پیدا میکند.
۳)اقتصاد دستوری باعث میشود نوآوری در تولید از بین رود.
۴)باعث ایجاد صف در بازارهای مختلف میشود و دولت مجبور شود سراغ سهمیه بندی رود.
۵)اقتصاد دستوری نه تنها قیمتها را کاهش نمیدهد بلکه باعث افزایش آنها نیز میشود.
۶)انگیزه قاچاق ایجاد میکند. وقتی در کشورهای همسایه کالا با قیمتهای بالاتری معامله میشود، قاچاق شکل میگیرد. به عنوان مثال شما برای فولاد قیمت گذاری دستوری انجام میدهید و قیمت آن را پاییننگه میدارید. ولی در کشورهای همسایه قیمت واقعی را دارد. طبیعتا انگیزه قاچاق ایجاد میشود. علت اصلی قاچاق، ارزانی است. مثلا بنزین را لیتری ۳هزار تومان اینجا بخرند و آن طرف مرز لیتری ۴۰، ۵۰ هزار تومان بفروشند.
۷)اقتصاد دستوری باعث شکلگیری بازار سیاه میشود.
۸)زنجیره تولید را نابود میکند. چون کالا یا با کیفیت پایین بیرون می آید یا از تولید کنار میرود و این باعث میشود زنجیره دچار مشکل شود.
اقتصاد دستوری برای اقتصاد یک آفت بزرگ است و عموم مردم از آن آسیب میبینند.
فقط یک دسته از مردم از اقتصاد دستوری سود میبرند و از آن دفاع میکنند: افرادی که ذینفعان اقتصاد دستوری هستند.
ذینفعان کسانی هستند که یا قانون را مینویسند یا در نوشتن آن موثر هستند.
ارزان کردن های دستوری راه توزیع رانت و فساد است. دهک های بالا و افراد رانتی از اقتصاد دستوری سود میکنند.
تنها راه شکوفایی یک کشور و برطرف کردن آشفتگی های موجود در اقتصاد آن اصلاح بنیادین نقدینگی و کسری بودجه دولت است. چیزی که با دستور هم اطلاح نمیشود.
پس هرکس هر زمان اسم ارزان کردن یا سرکوب قیمتی اورد، به جای خوشحالی بیشتر باید ناراحت شوید. چون هزینه ارزان بودن از جیب من و شما میرود؛ نه از جیب دولت و نه از جیب ذینفعان رانت.
اقتصاد دستوری آفت بزرگ اقتصاد است که دولت ها برای محبوب جلوه دادن خود آن را انجام میدهند. چیزی که هیچوقت سود خاصی هم ندارد.
معرفی اپیزود اقتصاد دستوری
اقتصاد دستوری بلا و آفت بزرگ اقتصاد ماست که چون ذینفعان زیادی دارد، ذینفعان سعی میکنند آدرس غلط دهند و مقصر شرایط موجود را طور دیگری معرفی کنند و از اقتصاد دستوری دفاع کنند و آن را خوب جلوه دهند.
در این اپیزود راجع به همین موضوع صحبت میکنیم، اینکه چرا اقتصاد دستوری خوب نیست و چه بلایی بر سر اقتصاد میآورد.
فایل صوتی اپیزود 17
متن اپیزود اقتصاد دستوری
منابع اپیزود 17
به زودی منابع اضافه می گردند ...