کتاب فریفته تصادف

نقش پنهان شانس در زندگی و در بازارها

19 نفر در حال مطالعه این کتاب هستند.

کتاب فریفته تصادف، اثر نسیم نیکلاس طالب، به بررسی نقش شانس (Luck) و تصادف (Randomness) در زندگی ما می‌پردازد و از ما می‌خواهد که از نیروهای پنهانی که تصمیمات ما را شکل می دهند، آگاه باشیم. طالب از طریق حکایات و مثال‌های مختلف توضیح می‌دهد که چگونه می‌توانیم تأثیر شانس را بر زندگی‌مان بهتر درک کنیم.

کتاب فریقته تصادف (2001) مجموعه‌ای از مقالات درباره‌ی تأثیر تصادف بر بازارهای مالی و خود زندگی است. نویسنده از طریق آمیزه‌ای از آمار، روان‌شناسی و تفکر فلسفی، چگونگی تسلط تصادف بر جهان را بیان می‌کند.

نسیم نیکلاس طالب یک استاد دانشگاه، نویسنده و سرمایه‌گذار است که عمر خود را صرف درک ماهیت حقیقی شانس، عدم قطعیت و دانش کرده است. کتاب قوی سیاه از وی به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها تبدیل شد. او را یکی از برترین متفکران روی کره‌ی زمین می‌دانند.

نویسنده تا حدی بر اساس تجربیات معامله در وال استریت، کتاب فریفته تصادف را نوشته است.

خلاصه کتاب فریفته تصادف

حاوی 9 ایده کلیدی
Fooled by Randomness
The Hidden Role of Chance in Life and in the Markets
ایده‌های کلیدی کتاب
مقدمه

مقدمه‌ای بر شانس و تصادف

ما اغلب شانس و تصادفی بودن اتفاقات را نادیده می‌گیریم و به اشتباه آن را به مهارت یا تقدیر و جبرگرایی نسبت می‌دهیم.

ما اغلب با تصادفی بودن اتفاقات فریب می‌خوریم؛ به این معنی که تأثیر شانس و رویدادهای تصادفی را بر زندگی‌مان دست‌کم می‌گیریم و عموماً از واژه‌هایی مانند «مهارت‌»، «تقدیر» یا «جبرگرایی» به‌جای «شانس» و «تصادف» استفاده می‌کنیم. این باور غلط و اشتباه گرفتن این دو مفهوم با هم، تقریباً در همه جا دیده می‌شود؛ ولی شاید در هیچ جایی به اندازه‌ی بازار سهام این تفاوت مشهود نباشد. اتفاقی که باعث می‌شود «احمق‌های خوش‌شانس» دچار این توهم بشوند که «سرمایه‌گذار توانا» هستند.
کسی که توهم و ادعای این را دارد که بهترین و خبره‌ترین تحلیل‌‌گر و سرمایه‌گذار بازار است و می‌تواند همه چیز را درست و دقیق پیش‌بینی کند، در اصل یک احمق خوش‌شانس است که نمی‌داند بازارها با عدم قطعیت همراه هستند و عامل شانس را نادیده می‌گیرد.
در برخی مشاغل، نمی‌توان به‌سادگی و بدون مهارت موفق شد. مثلاً خیلی بعید است که یک نجار بدون مهارت و اندازه‌گیری و کاملاً شانسی و اتفاقی بتواند یک درب متناسب با نیازهای خانه بسازد. یا یک دندان‌ساز نمی‌تواند بدون دانش و مهارت یک دندان مطابق ویژگی‌های بدن ما و متناسب با اندازه‌ی فک و دهان ما بسازد. این مدل مشاغل نیاز به مهارت دارند و حتی اگر به صورت شانسی چند باری هم موفق شوند، نمی‌توانند در طولانی‌مدت به کار خود ادامه دهند. ولی در بازارهای مالی داستان کاملاً متفاوت است و باید قبول کنیم که خوشبختانه یا متأسفانه عدم قطعیت و تصادفی بودن، عنصر انکارناپذیر بازارهای مالی است.
همان‌طوری که اگر میلیون‌ها میمون برای مدت طولانی بر روی ماشین‌های تایپ بکوبند، می‌توانند در نهایت آثاری مثل شکسپیر خلق کنند؛ سرمایه‌گذاران غیرماهر نیز احتمال دارد که بعد از این همه معامله و ترید، شانس با آن‌ها یاری کند و بتوانند موفقیت بزرگی کسب کنند.
برای مثال یک گروه متشکل از ده‌هزار سرمایه‌گذار و تحلیل‌گر را در نظر بگیرید که نسبتاً بی‌کفایت هستند: این گروه، هر سال تنها ۴۵ درصد شانس سودآوری دارند. پس ما اگر به جای کمک گرفتن از این گروه از سکه استفاده کنیم و مبنای تصمیم‌گیری را شیر و خط بگذاریم، احتمال موفقیتمان به ۵۰ درصد می‌رسد. اساساً بهتر است با شیر یا خط سرمایه‌گذاری کنید تا این گروه سرمایه‌گذاران!
با وجود فقدان مهارت‌های لازم در این افراد، می‌توان انتظار داشت که پس از پنج سال حدود دویست نفر از آن‌ها هر سال سودآور باشند. این افراد چون نقش شانس را نمی‌بینند و به‌اشتباه، عامل شانس را به مهارت خود نسبت می‌دهند، به سوابق بی‌نقص خود افتخار می‌کنند و از تحسین مهارت‌های استثنایی خود لذت می‌برند.
این‌ها همان احمق‌های خوش‌شانسی هستند که نمی‌دانند بازارها با عدم قطعیت همراه هستند. البته در درازمدت همین شانسی که باعث موفقیت این «احمق‌های خوش‌شانس» شده است، علیه آن‌ها عمل خواهد کرد.
وال استریت، معامله‌گران و تحلیل‌گران و سرمایه‌گذاران بسیاری را به خود دیده که پس از سال‌ها موفقیت همه چیز را بر اثر یک ضربه‌ی بزرگ از دست می‌دهند.

ایده کلیدی 1

1دنیا، دنیای عدم قطعیت‌هاست. ما هرگز نمی‌توانیم مطمئن باشیم که یک نظریه‌ کاملاً درست است؛ زیرا همه چیز به‌طور مداوم تغییر می‌کند و هر چیزی در آینده ممکن است اثبات کند ما اشتباه تصور می‌کردیم.

ما با دیدگاه محدودمان و بر اساس مشاهدات و محیط اطرافمان درباره‌ی طبیعت جهان چیزهایی را استنباط می‌کنیم و این استنباط در بسیاری از موارد باعث خطاهای جدی و بزرگ می‌شود. مثلاً از دیدن صدها قوی سفید اشتباهاً به این نتیجه می‌رسیم که همه‌ی قو‌ها سفید هستند.
متأسفانه این رویکرد یک مشکل اساسی دارد: باعث شکل‌گیری پدیده‌ی قوی سیاه می‌شود. نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است: «ما هر چقدر هم در طول زندگی قوهایی با رنگ سفید ببینیم، نباید به این نتیجه برسیم که همه‌ی قوها سفید هستند؛ چرا که مشاهده‌ی فقط یک قوی سیاه برای رد نظریه‌ی ما کافی است».
به‌طور کلی نظریه‌ی قوی سیاه این نکته‌ی مهم را به ما یادآوری می‌کند که صحت هیچ نظریه‌ای نمی‌تواند تا ابد درست باشد و اشتباه بودن آن فقط با ارائه‌ی یک مثال نقض (مشاهده‌ی قوی سیاه) آشکار می‌شود. از این رو غلط بودن نظریه‌ها به طور مداوم اثبات شده است و با نظریه‌های بهتر جایگزین می‌شوند.
این طرز فکر در سرمایه‌گذاری نیز صادق است. همیشه این احتمال را در نظر بگیرید که نظریه‌ها، فرضیات و روش‌های تحلیل شما ممکن است با پیدا شدن یک قوی سیاه کاملاً زیر سؤال برود. این موضوع می‌تواند به راحتی بر پورتفولیوی شما تاثیر بگذارد و به شما زیان‌های جدی وارد کند.
مثلا یک مدیر صندوق سرمایه‌گذاری اگر این توصیه را نادیده بگیرد، این‌طور تصور می‌کند که: «این اتفاق قبلاً هرگز رخ نداده است؛ بنابراین در آینده هم رخ نخواهد داد». همین تصور ممکن است روزی به طرز ناخوشایندی این مدیر را با قوی سیاه آشنا کرده و او را شگفت‌زده کند.
در واقع او با فرض این‌که گذشته برای پیش‌بینی آینده مناسب است، رفتار می‌کند. اما اگر اوضاع عوض شده باشد چه؟ اگر رنگ قو‌ها به‌طور مداوم تغییر کند، چطور می‌توانید الگویی درباره‌ی رنگ قو‌ها برای خود بسازید؟
نکته‌ی مهمی که باید به آن توجه داشت: هر جایی که انسان در آن حضور پیدا می‌کند، دستخوش تغییر می‌شود. پس نمی‌توانیم از الگوهای ثابت استفاده کنیم. برای مثال در بازار سهام، اگر فعالین بازار بررسی کنند و به این نتیجه برسند که مثلاً قیمت سهام همیشه در فروردین ماه افزایش پیدا می‌کند، سرمایه‌گذاران در سال بعدی با این الگو به‌طور منطقی تصمیم می‌گیرند سهام را در اسفند ماه خریداری کنند تا از رشد فروردین ماه بهره ببرند. بعد از چند سال این افزایش تقاضا در اسفند ماه باعث می‌شود که رشد قیمت سهام در اسفند ماه اتفاق بیفتد و کسانی که طبق آن الگوی قدیمی در فروردین ماه هر سال خرید می‌کنند با ضرر جدی مواجه شوند. نکته‌ی مهم این‌جاست که بازارها پویا و دائماً درحال‌تغییر هستند؛ پس نمی‌توان یک الگوی ثابت مادام‌العمر را برای پیش‌بینی بازارها به دست آورد.
اغلب موفقیت کوتاه‌مدت احمق‌های خوش‌شانس ناشی از این واقعیت است که آن‌ها در زمان مناسب در مکان مناسبی بوده‌اند، یعنی کاملاً شانس آورده‌اند؛ ولی این شانس را به مهارت خود نسبت داده‌اند.
البته این موضوع فقط درباره‌ی بازارهای مالی نیست. هرجایی که رد پای انسان در آن حضور دارد، دستخوش تغییر می‌شود. مثلاً انسان‌ها وقتی به یک منطقه‌ی بکر در طبیعت می‌روند و در آن‌جا سکونت و رفت‌وآمد می‌کنند، اقلیم گیاهی و جانوری آن منطقه کم‌کم تغییر می‌کند.

ایده کلیدی 2

2زندگی ناعادلانه و غیر خطی است؛ پس تصور نکنید که اگر بهترین‌ باشید، موفقیتتان تضمینی است!

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 3

3ذهن ما نمی‌تواند همیشه تصمیم‌های منطقی بگیرد؛ چون درگیر سوگیری‌های مختلفی است.

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
نکته کلیدی 4

4احساسات به ما در تصمیم‌گیری سریع‌تر کمک می‌کنند؛ اما ظرفیت ما را برای استدلال منطقی درهم می‌ریزند.

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 5

5اگر به گذشته نگاهی بیندازیم متوجه الگوها، علت‌ها و توضیحاتی در فرایندها و اتفاقات گذشته می‌شویم؛ اما این الگوها اغلب برای پیش‌بینی آینده بی‌فایده هستند.

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 6

6ما ذاتاً در درک تأثیر رویدادهای نادر ضعیف هستیم.

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 7

7از تصادفی بودن بی‌خطر لذت ببرید و در مواجه با نوع زیان‌آور آن، خویشتن‌دار باشید!

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ایده کلیدی 8

8هم در رسانه‌ها و هم در بازارهای سهام، سروصداهای تصادفی ارزش شنیدن را ندارد.

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
خلاصه نهایی

پیام کلیدی کتاب

برای مشاهده این بخش از محتوا لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
کتاب‌های دیگر از نسیم نیکلاس طالب
3 کتاب
اثر نسیم نیکلاس طالب
اثر نسیم نیکلاس طالب
اثر نسیم نیکلاس طالب
نظرات و دیدگاه‌های شما
4 دیدگاه

4 پاسخ

  1. هم در رسانه‌ها و هم در بازارهای سهام، سروصداهای تصادفی ارزش شنیدن را ندارد.
    حدودا یکسال قبل این کتاب رو خوندم و بعد از خوندن این کتاب دنبال کردن صفحات خبری رو کنسل کردم و باعث شد کمتر روحی درگیر شوم و با تمرکز بیشتر به مسائل مهم زندگی فکر کنم .و یکی از بخش های مهم کتاب برای من همین بخش بوده است .
    ممنون از خلاصه مطلوبتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مشابه
اثر ناپلئون هیل
اثر دیوید لوخبام، ادوین لمان، سوسان کیو استرانهان و انجمن دانشمندان نگران
اثر جان کریرو
اثر ست گودین
لوگوی اکوتوپیا کامل