تئوری اسب مرده

تصویر مقاله اسب مرده

فهرست مطالب

سرخ‌پوستان یک ضرب‌المثل خیلی معروف دارند که می‌گوید «وقتی دیدی اسبت مرده، پیاده شو». شاید در نگاه اول این جمله بسیار بدیهی به نظر برسد و به این فکر کنیم که مشخص است دیگر، چه کسی سوار اسب مرده می‌شود؟ اگر شما هم به همین مدل فکر می‌‌کنید باید بدانید که مفهوم پشت این جمله با آن چیزی که می‌خوانید بسیار متفاوت است. حتی بد نیست بدانید اهالی علم مدیریت آن‌قدر در این مثال سرخ‌پوستان عمیق شده‌اند که سر فصل جدیدی در علم مدیریت باز کردند تحت عنوان: «تئوری اسب مرده»

برای درک بهتر این موضوع می‌توانید به شرکت و سازمان‌هایی فکر کنید که رسما ورشکسته هستند ولی هنوز محصولاتی را تولید می‌کنند که دیگر تقاضایی برایش وجود ندارد. یا بارها شده خودمان سهمی را به اشتباه در بورس می‌خریم و ضرر می‌کنیم و هرچند که امیدی به سود کردن از آن نداریم ولی باز هم آن را نمی‌فروشیم. به عبارت بهتری، از اسب مرده خود پیاده نمی‌شویم و به جای آن، کارهای عجیب غریب می‌کنیم.

به طور کلی اسب مرده همان چیزی است که در اقتصاد رفتاری به آن سوگیری هزینه هدر رفته می‌گویند. اما با توجه به اینکه این تئوری وارد علم مدیریت شده، مثال‌ها و نکات مدیریتی و توسعه فردی کاربردی و جذابی در آن بیان می‌شود که در ادامه با هم مرور می‌کنیم.

ویژگی کسانی که «اسب مرده» دارند

 ۱. شلاق جدید می‌خرند

بسیاری از افراد معتقدند اگر اسب حرکت نمی‌کند به خاطر شلاق است. پس باید شلاق را باید عوض کرد و محکم‌تر بر اسب زد تا اسب مرده، به حرکت در بیاید. مثل مدیر عاملی که برای تشویق به یک کارشناس فروش موفق، او را ارتقا می‌دهد و بدون اینکه مراتب سازمانی را رعایت کند یا علم و مهارت مدیریت را بیاموزد؛ او را مدیر فروش می‌کند. حالا وقتی آن شخص به خاطر نداشتن شایستگی، در سازمان فاجعه خلق می‌کند و راندمان شرکت را پایین می‌آورد به جای اینکه شخص دیگری را جایگزین او کنند، سعی می‌کنند شلاق جدیدی بخرند. بر همین اساس اقدامات عجیبی انجام می‌دهند، مثلا فکر می‌کنند مشکل از حقوق کم است. اگر حقوق را افزایش دهیم، حتما محرک و انگیزه مضاعفی برای بهبود عملکرد ایجاد خواهد شد.

البته خود ما هم بارها این کار را می‌کنیم، مثلا در رابطه عاطفی اشتباهی ورود می‌کنیم و به جای حل بنیادین مشکل فکر می‌کنیم اگر هدایای گران قیمت تری بخریم، رابطه دوام بهتری پیدا می‌کند.

۲. سوارکار را عوض می‌کنند

کسانی که «اسب مرده» دارند معتقدند ما همیشه از این روش استفاده می‌کردیم و جواب می‌گرفتیم، پس الان باید سوارکار عوض شود. مثلا صاحب کسب و کاری را تصور کنید که حدود ده سال در بیزنس خود موفق بوده و با پخش تراکت و بازاریابی تلفنی توانسته سود خوبی بدست بیاورد. حالا اما به واسطه رشد تکنولوژی و هوش مصنوعی، مدل تبلیغات تغییر پیدا کرده و دیگر آن روش‌های سنتی پاسخگو نیستند. طبیعتا در چنین حالتی، این شرکت سهم بازار خود را از دست می‌دهد و وارد زیان می‌شود. در اینجا صاحب کسب و کار به این فکر می‌کند که حتما مشکل از سمت مدیر فروش است، چرا که ما ده سال این روش را امتحان کردیم و نتیجه گرفتیم. بر همین اساس مدیر فروش را اخراج می‌کند و نفر بعدی را می‌آورد تا وضعیت شرکت را ارتقا دهد. نفر دوم هم بعد از چند ماه به سرنوشت نفر اول دچار می‌شود و اخراج می‌شود. در نهایت صاحب کسب و کار به این فکر می‌کند که کارمندان امروز، اهل کار نیستند. و به این نکته فکر نمی‌کند که این اسبی که سوار شده، اسب مرده است و اسب مرده حرکت نمی‌کند.

۳. کمیته‌ تشکیل می‌دهند

یکی از اقدامات دیگر افرادی که «اسب مرده» دارند این است که برای بررسی نحوه بهبود عملکرد اسب مرده، کمیته تعیین می‌کنند. مثلا در شرکت اتاق فکرهای بی‌جهت تشکیل می‌دهند و جلسات زیاد و بی سرانجامی می‌گذارند.

این مسئله را در جمع‌های خانوادگی سنتی هم می‌توانید به وضوح ببینید. مثلا یک دوست خانوادگی در فامیل وجود دارد که فرزندش معتاد است و کارهای غیراخلاقی زیاد انجام می‌دهد، برای او کمیته‌های خانوادگی تشکیل می‌دهند و به جای قطع ارتباط با چنین شخصی، تصمیم می‌گیرند برای او همسری انتخاب کنند تا به راه راست هدایت شود، ولی نه تنها درست نمی‌شود یک نفر دیگر را هم بدبخت می‌کند.

۴. استانداردها را پایین می‌آورند

بسیاری از افراد که اسب مرده دارند، استانداردهایشان را پایین می‌آورند تا «اسب مرده» را هم شامل شود و مثلا اسب مرده در طبقه «زنده بی‌تحرک» جا بگیرد. مثلا شخصی در بورس سهام اشتباهی می‌خرد و ضرر زیادی را متحمل می‌شود ولی به جای فروش آن سهم شروع به توجیه گری می‌کند که مثلا من این سهم را به دید بلند‌مدت خرید کردم. یا این افراد در بسیاری از مواقع برای توجیه عملکرد ضعیف خود، یک مورد بدتر از خودشان را پیدا می‌کنند تا به خودشان و بقیه اثبات کنند که ما خوبیم و از ما بدتر و بدبخت‌تر هم وجود دارد.

۵. عادی سازی

صاحبین «اسب مرده» عملکرد  اسب خود را عادی و عملکرد بقیه اسب‌ها را ایده‌ال تصور می‌کنند. در چنین شرایطی به این فکر می‌کنند که اصلا چرا باید تغییر کنیم؟ مثل مدیرعاملی که از یک مشاور کمک می‌گیرد و مشاور به او می‌گوید علت اینکه کارمندان در شرکت رقیب عملکرد بهتری دارند حقوق پرداختی بالاترشان نیست. علت این است که آن‌ها یک مدیر منابع انسانی قابل دارند و نبود چنین شخصی در شرکت شما، باعث بروز مشکلات شده است. ولی مدیرعامل این صحبت را قبول نکرده و در پاسخ می‌گوید، نه این شرکت‌های رقیب به خاطر رانت و نفوذی که در حاکمیت دارند می‌توانند حقوق بالاتری به کارمندان پرداخت کنند و بر همین اساس هم کارمندان عملکرد بهتری دارند.

۶. افزایش هزینه

در بسیاری از مواقع صاحبین اسب مرده، حقوق هیات مدیره اسب مرده را زیاد می‌کنند تا انگیزه مدیران را حفظ کنند. یا مثلا کارمندان بیشتری استخدام می‌کنند تا این اسب مرده را با زور به حرکت وادارند. مثل کسب و کاری که محصولی اشتباهی، به تعداد انبوه تولید کرده و حالا با افزایش هزینه تبلیغات می‌خواهد آن را بفروشد. یا مثلا بارها شده که کارمندی را در موقعیت اشتباهی قرار داده‌ایم که نه علاقه و نه تخصص دارد. ولی به جای اینکه او را جا به جا کنیم، تلاش می‌کنیم با مشوق و جایزه انگیزه را در او زنده کنیم.

اسبی که مرده دیگر زنده نمی‌شود!

توجیه‌گری را کنار بگذاریم و واقع‌گرا باشیم، اسبی که مرده دیگر زنده نمی‌شود، هزینه نگهداری «اسب مرده» خیلی زیاد است. نه تنها نمی‌توانید از آن سواری بگیرید، بلکه کلی هم شما را عقب می‌اندازد و اعصابتان را هم بهم می‌ریزد. اگر نگاهی به شرکت‌ها وحتی وزارت‌خانه‌ها و نهادهای دولتی بیندازید متوجه می‌شوید که چقدر اسب مرده زیاد وجود دارد. البته که ما هم از این قضیه مستثنی نیستیم و در زندگیمان «اسب مرده» زیادی داریم که باید یکی یکی از آن‌ها پیاده شویم و کنارشان بگذاریم.

مقالات پیشنهادی برای مطالعه
0
0
0
0
0
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اپیزودهای پادکست

در این اپیزود درباره وضعیت صندوق‌های بازنشستگی در ایران صحبت می کنیم که شبیه بمب ساعتی در اقتصاد ایران بوده و راه زیادی تا …
در این اپیزود می‌خواهیم از تجربیات یک پوکرباز معروف به نام خانم آنی دوک استفاده کنیم و یاد بگیریم که چطور می‌توانیم با تصمیم‌گیری بهتر، زندگی …
در این اپیزود درباره مغالطه‌ها و باورهای عمومی اشتباهی مرتبط با خیریه حرف می‌زنیم و اصول و آسیب‌های جدی بررسی می‌کنیم …
این اپیزود درباره یکی از بزرگترین خاندان‌های کارآفرینی در ایران، خاندان لاجوردی است که چهار نسل کارآفرینی کردند و صنعت …
لوگوی اکوتوپیا کامل